اضطراری
وایست
لازم
در مقابل نظری هم استفاده میشه
به معنای بدیهی
وایا. . . بایا. . . لازم. . . واجب. . . بایست
بایا. ( نف ) باینده . که باید. بایست . ( از فرهنگ شعوری ) . دربایست . ( فرهنگ اسدی ) ( برهان قاطع ) . بایسته . از ریشه ٔ بایستن است . ( فرهنگ رشیدی ) . آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد. ( ناظم الاطباء ) . واجب . ضروری . وایا. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150 ) . محتاج ٌالیه . ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . لابدٌمنه . ضرور. ( فرهنگ جهانگیری ) . محتوم . لازم . دروا. وایه . رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است :
... [مشاهده متن کامل]
بایاتری به مصلحت عالم
از بهتری به سینه ٔ بیماران .
سوزنی .
از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام
بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات .
سوزنی .
و رجوع به بایستن شود.
Vital, crucial
ناگزیران. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) صفت فاعلی از اصل �گزیر� و مصدر �گزیریدن �. ( سبک شناسی ج 2 ص 370 ) . آنچه که از آن گزیری نیست. لابدمنه. لازم. واجب. ضروری. دربایست : که امروز سوری ناگزیران این دولت است و مدت این دولت به آخر رسیده. ( تاریخ بیهقی ص 83 ) .
ناگزیران
بایر .
به چیزی که برای تحقق چیزی دیگر نیاز است ضروری گویند
نیازین
نیازه
الزامی، بایسته، فرض، لازم، واجب، ناچار، ناگزیر
به این واژگان بنگرید:
بایا ( معین )
( ص . ) بایسته ، لازم ، واجب .
بایا ( دهخدا )
بایا. ( نف ) باینده . که باید. بایست . ( از فرهنگ شعوری ) . دربایست . ( فرهنگ اسدی ) ( برهان قاطع ) . بایسته . از ریشه ٔ بایستن است . ( فرهنگ رشیدی ) . آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد. ( ناظم الاطباء ) . واجب . ضروری . وایا. ( از فرهنگ شعوری ج ١ ورق ١٥٠ ) . محتاج ٌالیه . ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . لابدٌمنه . ضرور. ( فرهنگ جهانگیری ) . محتوم . لازم . دروا. وایه . رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است :
... [مشاهده متن کامل]
بایاتری به مصلحت عالم
از بهتری به سینه ٔ بیماران .
سوزنی .
از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام
بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات .
سوزنی .
و رجوع به بایستن شود.
بادرود
کم فزون/ پربایست
مبرم
حیاتی
وایا
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَبیدان می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)