ضربه زدن


    beat
    bump
    belt
    concuss
    poke
    hit
    strike
    swing
    tap
    inflict
    infliction
    deliver
    land

فارسی به انگلیسی

ضربه زدن با پهنه هفت تیر
pistol-whip

ضربه زدن با حرکت قوسی دست
swipe

ضربه زدن با دسته هفت تیر
pistol-whip

ضربه زدن با سر و صدا
bang

ضربه زدن به
knock

ضربه زدن به تندی
rap

ضربه زدن به شدت
smite

ضربه زدن به طور متوالی
pelt

ضربه زدن به طور مکرر
batter

ضربه زدن به گوی از نزدیک
half-volley

ضربه زدن به گوی در جهت سوراخ
putt

ضربه زدن به کلید
keystroke

ضربه زدن پی در پی
peck

مترادف ها

strike (فعل)
زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به، به خاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن

butt (فعل)
پیش رفتن، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن

dab (فعل)
تر کردن، ضربه زدن، رنگ زدن، کهنه را نم زدن، اهسته زدن

inflict a blow (فعل)
ضربه زدن

knap (فعل)
شکستن، ضربه زدن

پیشنهاد کاربران

land a punch/blow etc
کوفتن
ضربه خوردن به یک انگشت دست
ضَربِهاندن.

بپرس