برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردن
addle(فعل)
ضایع شدن، ضایع کردن، فاسد کردن، گیج کردن، خرفت کردن، عیب دار کردن
spoil(فعل)
ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن، ناگوار کردن، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن
waste(فعل)
ضایع کردن، ضعیف شدن، سیاه کردن، مصرف کردن، از بین رفتن، هرز دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، بی نیرو و قوت کردن
damage(فعل)
ضایع کردن، عیب دار کردن، خسارت وارد کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، معیوب کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردن
mar(فعل)
ضایع کردن، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن
fordo(فعل)
ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، ویران ساختن
پیشنهاد کاربران
اتلاف هم یعنی ضایع کردن
بیهوده کردن
هدر دادن از بین بردن برباد دادن هیچ کردن پوچ نمودن بی سود کردن
خراب کردن تحقیر کردن
to burst someone's bubble
مایه را خایه کردن ؛ یعنی همه سرمایه را تلف کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به امثال و حکم شود.
خشت خشک بر آب افکندن . [ خ ِ ت ِ خ ُ ب َ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کردن بدی و کاری که اصلاح آن میسر نباشد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بدانست بهرام کان بود زشت به آب اندر افکنده شد خشک خشت پشیمان شد و بند از اوبرگرفت ز کردار خود دست بر سر گرفت . فردوسی .
ضایع کردن کسی یعنی بی احترامی کردن به او در قبال خوبی او