ضابط

/zAbet/

    bailiff
    executive officer
    fast
    firm
    retentive

مترادف ها

manager (اسم)
مدیر، رئیس، ضابط، متصدی، مباشر، کارفرمان

bailiff (اسم)
مدیر تصفیه، ضابط، امین صلح یا قاضی، ناظر، نگهبان دژ سلطنتی

commander (اسم)
فرمانده، رئیس، ضابط، تخماق، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده

restraining (صفت)
ضابط

retentive (صفت)
ضابط، نگهدارنده، حافظ، ضبط کننده قابض

پیشنهاد کاربران

تجدید نظر خواه: کسی ک درخواست تجدید نظر داده است

برقرار کننده نظم امنیت.
در زمان ارباب و رعیتی ، اربابان ( حاکمان ) برای هر منطقه ضابطی را تعیین می کردند که که موقع برداشت گندم سهم ارباب را تعیین می کردند واز مردم می گرفتند.
اربابان نیز نماینده دولت بوده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

ضابط نیز برای باخبر شدن از برداشت محصول مردم، یک مامور محلی تعیین می کرد که در فرهنگ کلهر به �شن پا� معروف بود، �شن پا� کسی بود که گزارش کارها را به ضابط می داد ( دستیار ضابط ) .
ضابط در میان کُردهای کلهر، دارای یک مهر چوبی بزرگ بود به اسم �شخل�.
شخل یک مهرتاییدیه ای بود بر گرفتن گندم از کشاورز،
گفتنی است که شخل ضابط خاص بود و دارای یکسری نقش های مذهبی نیز بوده است.
در فرهنگ کلهر چوچو ( چیستان ) آن هم بصورت شعر آمده است ؛
یی چیشتی دیمه، کار آدمی
آراستەی کردەن ، پەی خاطر جمی
سە مانگ حاکمە ، یا فرە یا کم
حکمی براسە ، چیو ، صدراعظم

بپرس