صیقلی

/seyqali/

    glossy
    polished
    slick
    smooth

فارسی به انگلیسی

صیقلی بودن
luster

صیقلی کردن
face, sleek, slick, smooth, to polish, to furbish

صیقلی کردن با رنده
dub

مترادف ها

slight (صفت)
پست، خفیف، لاغر، کودن، ناچیز شماری، اندک، کم، جزئی، نحیف، صیقلی، قلیل، حقیر، باریک اندام

shiny (صفت)
درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور

sleek (صفت)
براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم

glossy (صفت)
براق، خوش نما، صاف، صیقلی، جلا دار

smooth (صفت)
ساده، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، صیقلی، دلنواز، قسمت صاف هر چیز، بی تکان

reflective (صفت)
فکری، صیقلی، بازتابنده، منعکس سازنده، بازتابی انعکاسی، وابسته به طرز تفکر

levigated (صفت)
نرم، صیقلی، ساییده

پیشنهاد کاربران

مهره زده . [ م ُ رَ / رِ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) صیقل شده . پرداخت شده . آهاردار : دید لک لک را پری چون کاغذ مهره زده . . . سوزنی .
زدوده. . . . .
سطح صاف و روشن

بپرس