صیاد

/sayyAd/

    huntress
    hunter
    huntsman
    sportsman
    trapper
    fisherman

فارسی به انگلیسی

صیاد سیل
sealer

صیاد مروارید
pearl fisher, pearl diver, pearl-fisher, pearl-diver

مترادف ها

hunter (اسم)
جوینده، شکارچی، طعمه شکار، صیاد، اسب یا سگ شکاری

huntsman (اسم)
شکارچی، صیاد، توله دار، شکار باز، تازی دار، شکار گردان

پیشنهاد کاربران

بازیار
دام دار ؛ صیّاد :
جهان دام داریست نیرنگ ساز
هوای دلش چینه و دام آز.
اسدی.
صیدگر. [ ص َ / ص ِ گ َ ] ( ص مرکب ) صیدگیر. شکارچی . صیاد. شکارگر : صیدگری بود عجب تیزبین بادیه پیمای و مراحل گزین . نظامی . صیدگری دام به صحرا کشیدبر سر ره رخت تمنا کشید. میرخسرو ( از آنندراج ) .
صیدبند. [ ص َ / ص ِب َ ] ( نف مرکب ) صیاد. شکارگیر. شکارگر : اگر درد سخن میداشت صائب صیدبند ماز گوهر چون صدف میکرد آب و دانه ٔ ما را. صائب ( از آنندراج ) . شکاری نیستم کآرایش فتراک را شایم بقیدمن چه سعی است آنکه دارد صیدبند من . وحشی ( از آنندراج ) .
صیدپیشه . [ ص َ / ص ِ ش َ /ش ِ ] ( ص مرکب ) صیاد. شکارگیر. نخجیرگر : این صیدپیشه فکر مدارا نکرده است گر سر بریده رشته ز پا وانکرده است . کلیم ( از آنندراج ) .
برای کلمه ی صیاددوصفت بنویس
دامیار
صاحب کمند. [ ح ِ ک َ م َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) صیاد :
چون نرود در پی صاحب کمند
آهوی بیچاره به گردن اسیر.
سعدی.
صیاد:صیادین
بد نبود ولی من هم خانواده صیاد رو خواستم
من صفت میخواستم شما معنی و متضاد میراید اشتباهه
لطفا کامل همه ی جواب راسا را بیاورید چون من مثلا معنی میخوام ولی شما. . . مخالف یا مترادف میارید . . . . . اشتباهه
شکارچی.
شکارچی ، کسی که شکار میکنه
شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر
قناص
صیاد عزیزی و شبنم عزیزی
شکارچی
دامی، بازیار، شکارچی
قانص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس