صندلی

/sandali/

    chair
    place
    seat

فارسی به انگلیسی

صندلی اتومبیل
car seat

صندلی اسکی
ski lift

صندلی بازی
musical chairs

صندلی بچه
highchair

صندلی برقی
electric chair

صندلی برقی برای اعدام کردن
hot seat

صندلی بی پشتی
stool

صندلی پرتاب
ejection seat, ejector seat

صندلی پشت بلند
wing chair

صندلی تاشو
chaise longue

صندلی تاشو در عرشه کشتی
deck chair

صندلی ترک موتوسیکلت
pillion

صندلی تکانشی
rocker, rocking chair

صندلی جدید دادن
reseat

صندلی جنبان
rocker, rocking chair

صندلی چرخ دار
wheelchair

صندلی چرخدار بچه
baby carriage, go-cart

صندلی چرخدار برای بچه
pushchair

صندلی چرخدار و سایبان دار
bath chair

صندلی حصیری
cane-seated chair

مترادف ها

seat (اسم)
مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه

place (اسم)
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل

stall (اسم)
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله

chair (اسم)
مقر، صندلی، کرسی استادی در دانشگاه

footstool (اسم)
صندلی، عسلی، چهار پایه

sitting (اسم)
جا، صندلی، جلسه، نشست

پیشنهاد کاربران

صندلی.
تُکِ نشیمن. اوج نشیمن. فرانشیمن.
تِه نشیمن. ژرف نشیمن. فرونشیمن.
تَخت نشیمن. صاف نشیمن. هموار نشیمن. و یا؛
بِه نشین.
کِه نشین.
شِه نشین.
گَه نشین.
مَه نشین.
رَه نشین. و . . . . . .
صندلی برجی ( برج آزادی ) به جای صندلی ایفلی.
واژه صندلی معرب واژه پارسی چندلی است.
هنوز هم در برخی کرانه های اواخشتری ( جنوبی ) ایران به چوب مطلق چندل گویند.
به کرسی یا چهارپایه ای چوبی که برای نشستن بود
چندلی می گفتند و این واژه دگرگون شده و سندلی نامیده شد که در عربی صندلی شد به معنای نشیمن گاه یا کرسی
...
[مشاهده متن کامل]

چندل هم سندل شده و وارد زبان های فرنگی شده و در عربی صندل به معنای دمپایی تا کفش تابستانه چوبی

chair : صندلی 🪑
شاید باور این که این واژه از روسیه به ایران امده باشد برای خیلی ها دشوار باشد، ولی خیلی از تارنماها ریشه ی این واژه را روسی نوشته اند، که به گمانم درست است.
واژه های روسی از شیوه ی بازرگانی وارد پارسی شدند
...
[مشاهده متن کامل]

همچون: سماور، قوری، استکان، نعلبکی، گالش، درشکه، کالسکه، صندلی، آپارات، اسکناس، بشکه، ترمز، ژاپاس، چدن، چرتکه، چلیک، زیگزاگ، ساسات، ساسون، شنل، فانوسقه، کالباس، کوپه، واکس
تارنمایی که این واژگان را از ان بدست اورده ام: ایرنا

این واژه فارسی است و زمانی به اعراب راه پیدا کرده و اونا نتونستن درستشو بخونن و همون درست خونده نشدش برگشته به زبان خودمون
چندلی
در زبان پهلوی، چیزی به نام چندل بوده است که برابرش چوب بوده است. صندل در صندلی هم از چندل آمده است و برابر چیزی چوبی است ( که بر روی آن می نشینند )
این واژه پارسی است و تنها ص آن نیست که آن را باید به شیوه چندلی نوشت.
نشیمنگاه جایگزین خوبی برای صندلی است.
البته در همه نواحی افغانستان به صندلی میگن چوکی.
ویرایش:
[ ثیدن: ثیستن ] = to sit
یادداشت:
[ ثیدن: ثیندن: ثیستن ] = to set
ذر: گاه.
۱ - ثیذر: ( چِییَر )
۲ - ثینذر: شینگاه. کرسی.
مردم ما شینذر از یادشان رفته و چوکی می گویند چوکی هم هندی.
ابدالک ها.
ثینذر: ثیندر: ثیندل: سیندل: صیندل گاهی صندل.
...
[مشاهده متن کامل]

نسبتش:
ثینذری: شینذری: سیندری: سیندلی: صندلی.
بر آنچه مردمان در زمستان سرش لحاف هارا می اندازند و در زیرش منقلی را می گذارند و در زیر لحاف ها خودشان می ثینند ( شینند ) تا گرم باشند.
من فکر میکنم که این واژه ۹۹ نیم فیصد پارسی است نیم فیصدش در گردن شما.

واژه صندلی
معادل ابجد 184
تعداد حروف 5
تلفظ sandali
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت نسبی، منسوب به صندل ) [معرب. فارسی]
مختصات ( صَ دَ ) ( اِمر. )
آواشناسی sandali
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
صندلی خودش واژه فارسی هست ، سندل هم یک دمپایی یا کفش چوبی مانند هست که صندلی هم ربط پیدا میکنه به همین واژه که چندلی یا ژندلی هم میشه گفت . ( چهارپایه و صندلی ) فارسی
صندلی
امروزه صندلی به چارپایه ای می گوییم که روی آن می نشینیم. شاید به نظر برخی این واژه هم عربی برسد. حتا استاد ملک الشعرای بهار هم باور داشته که این واژه از روس و اتریش به پارسی رسیده باشد. اما این واژه هم در اصل پارسی است و در متن های گذشته و در فرهنگ ها به شکل �سندلی� هم آمده است. به نوشته ی فرهنگ برهان قاطع، صندلی نام چارپایه ای بوده که سندل پادشاهان را بر آن می گذاشتند و به همین دلیل �صندلی� خوانده می شده است. همچنین صندلی نام تختی بوده است که پشتی داشته و بر آن می نشسته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

کرسی که در قدیم کفش پادشاهان بر آن می گذاشتند ( برهان قاطع ) .
کرسی پشت دار که بر وی نشینند. زیرگاه
در آن حین از اسپ پیاده شده و بر صندلی نشسته، عراقیان را بر محاربه و دستبرد تحریص کرد ( حبیب السیر ) .
– معنای دیگر �صندلی� کسی بوده که صندل می فروخته است. و معنای کلی �کفش فروش� یافته است.
– معنای سوم �صندلی� نام نوعی جامه گویا به رنگ چوب صندل یا از جنس ابریشم بوده است:
جز به صندل خری نکوشیدی
جامه جز صندلی نپوشیدی ( نظامی گنجه ای ) .
برگرفته از جستار"واژه شناسی: سندل، صندل، صندلی"از تارنمای پارسی انجمن

منابع• http://parsianjoman.org/?p=8477
صندلی chair است
صندلی
chair
صندلی : صندل نوعی چوب از درختی به همین نام است احتمالا صندلی را بیشتر از چوب این درخت می ساخته اند به این نام نامیده شده و معنی کلی یافته و بعضی گفته اند صندلی تحریف کلمه کُندالی به معنای کنده درختی بوده که بر روی آن می نشسته اند .
این واژه در زبان سغدی چندنینی candanini ( ساخته شده از چوب درخت چندن ) و در پهلوی چندل candal بوده و به زبان اربی رفته و صندل و صندلی شده است. پس می توان با یک دگرگونی واکی آن را ژندلی خواند تا «ژ» جایگزین «چ» شده باشد و واژه پارسی شود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس