صندل:چوبی سرخ رنگ و خوشبو که سوده آن دافع دردسر است. در منظومه خسرو و شیرین نظامی آمده: ز چوگان گشته بی دستان همه راه زمین زان بید صندل سوده بر ماه
واژه صندل معادل ابجد 174 تعداد حروف 4 تلفظ sandal نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] ( زیست شناسی ) مختصات ( ~. ) [ معر. ] ( اِ. ) آواشناسی sandal الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع فرهنگ فارسی معین واژه های مصوّب فرهنگستان
۱ ) صندل خیلی هایمان وقتی می خواهیم از جایگزین صندل به جای واژه دمپایی استفاه کنیم تا بلکه با این جایگزینی شکل وشمایل و شخصیت بیشتری به پاپوشمان ببخشیم تصورمان این است که صندل یکی از همان واژه های فرنگی است که از کشورهای دور و بر به زبانمان ورود پیدا کرده است. خواستیم بگوییم در حین استفاده از این واژه اصلا خودتان را برای استفاده از یک واژه خارجی �سرزنش نکنید چون صندل یک واژه کاملا پارسی است که بعد از صدور به یک زبان خارجی هنوز هم اصالت آریایی خودش را حفظ کرده است. ... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از جستار"چه کلمه هایی از ایران به غرب راه پیدا کردند؟کلمات فارسی که انگلیسی ها استفاده می کنند!"از خبرگزاری مهر واژه "صندل" در زبان پارسی نام نوعی چوب خوشبوی است که در اصل عربی شده ی "چَندَن"در پارسی است و به رنگ های سرخ و زرد و سپید است و خاصیت های دارویی و درمانی هم داشته است: صندل آسایش روان دارد بوی صندل نشان جان دارد ( نظامی گنجه ای ) . چوب صندل سرخ نام چندن در اصل هندی است ( در خط دیوانگاری: चंदन به خط لاتین: chandana ) و از این زبان به پارسی آمده و سپس به عربی وارد شده است. از راه زبان عربی به زبان لاتین درآمده و از آنجا به زبان های اروپایی رسیده است و امروزه در انگلیسی هم بدان sandalwood می گویند. ۲ ) سندل واژه ی سندل در گذشته به نوعی کفش گفته می شد که روی آن باز بوده و بندهایی داشته که دور پا می پیچده و بسته می شده است. امروزه سندل به نوعی ساده تری از کفش های روباز گفته می شود: شاید به نظر برسد که این واژه از زبان های اروپایی به زبان پارسی وارد شده اما واقعیت آن است که جریان وارون است. یعنی این واژه پارسی بوده و به زبان های اروپایی وارد شده است و در فرهنگ ریشه شناسی برخط انگلیسی هم نوشته که ریشه ی آن دانسته نیست و احتمالا پارسی است. در متن های ادبیات کلاسیک پارسی، سندل به شکل �سندلک� هم به کار رفته است. این هم چند نمونه از کاربرد آن: گرفتم به جایی رسیدی ز مال که زرین کنی سندل و سندلک ( عنصری ) گرفتم که جایی رسیدی ز مال که زرین کنی سندل و چاچله ( عنصری ) ( چاچَله: کفش چرمی ) ترا جوانی و جلدی گلیم و سندل بود کنونت سوخت گلیم و دریده شد سندل ( ناصر خسرو ) برگرفته از جستار"واژه شناسی: سندل، صندل، صندلی"از تارنمای پارسی انجمن
سندل واژه ای پارسی بوده که به شکل معرب کنونی اش "صندل" درآمده و افزون بر عربی بر بسیاری از زبان های جهان از جمله انگلیسی راه یافته
صندوق، یک کلمه ترکی است که با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) ص نوشته شده است. املای صحیح آن ساندیق است. ساندیغ خانه قدیم به انباری می گفتیم. . . . کلمات ترکی را نباید با حروف مخصوص عربی نوشت. اسلان ... [مشاهده متن کامل]
صندل خام: صندل خالص ، عطر درخت صندل بوی عود آیدم ز صندل خام سوی آن عود صندلی به خرام ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 559 )
صندل سای ماندن: برای ضعف دل و بی تابی صندل ساییدن و خوردن . دکتر ثروتیان به نقل از فرهنگ فارسی محمد معین می نویسد : ( ( چوب صندل دارای اثر قابض و مقوی قلب و اسانس آن در بیماری سوزاک مصرف می شده است ، چوب صندل را به صورت گَرد در تداوی مصرف می نمایند . ) ) ... [مشاهده متن کامل]
در غم آن ترنج طبع گشای مانده ماهان ز دور صندل سای ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 558 ) صندل سوده درد سر ببرد تب ز دل تابش از جگر ببرد ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 574 )