close-knit
صمیمی
/samimi/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
صمیمی، خاندان، خانواده، اهل خانه، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانمان
صمیمی، خودمانی
صمیمی، یکدل، از صمیم دل
صمیمی، بی ریا، پاک نهاد، پاکدل
نزدیک، صمیمی
صریح، صادق، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه
خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی
خالص، صادق، صمیمی، بی ریا، قلبی، راست نما، مخلص
عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز
با حرارت، گرم، صمیمی، غیور
اختصاصی، صمیمی، دزدکی
راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو
مهربان، خیر، صمیمی، سخی، سخاوتمند، گشاده دل
محبوب، صمیمی، خودمانی
خالص، صمیمی، بی ریا، قلبی، از روی صمیمیت
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف
صمیمی، قلبی، صمیمانه، دلچسب
صمیمی، خوش مشرب
پیشنهاد کاربران
خودمونی
یکرنگ. . . . یک رو
با افتخار یک صمیمی
سریاله عثمان فصله چهارم توسعه یافته است چالوس سلام که فردا صبح بخیر در حال حاضر بریم بیرون می آیند که حتی اگر این طور است خوشحال میشم
سلام خسته نباشید خدا کند تمام مسولین کشور بفکر مشکلات مردم باشند که امروز کم دیده می شود
همدل
جانجانی
بگمانم واژه ی خودمانی از دیگر واژه های یاد شده در بالا از سوی کاربران از آرشی دربرگیرنده تر و پرکاربردتر برخوردار است؛ گرچه بسته به این یا آن گزاره، می توان از واژه های دیگری از آن میان، جانجانی نیز سود جست.
بگمانم واژه ی خودمانی از دیگر واژه های یاد شده در بالا از سوی کاربران از آرشی دربرگیرنده تر و پرکاربردتر برخوردار است؛ گرچه بسته به این یا آن گزاره، می توان از واژه های دیگری از آن میان، جانجانی نیز سود جست.
بی ریا . . . یکرنگ. . . . یکدل. . . همدل. . . .
همدل و مهربان
بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ، یکدل
رابطه ی دوستانه، محبت
همدل
با فلانی خیلی صمیمی ام
با فلانی خیلی همدلم
با فلانی خیلی صمیمی ام
با فلانی خیلی همدلم
در پهلوی " ویستاخ ، خواتیک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
ویستاخی = صمیمیت
ویستاخی = صمیمیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)