confer, talk
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
حکومت، صلاحدید، دولت، فرمانداری، طرز حکومت هیئت دولت، عقل اختیار
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم
پیشنهاد کاربران
صلاح دید. [ ص َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) تجویز. مصلحت دیدن. صلاح جستن. صوابدید. رجوع به صلاح و صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن شود. 
منبع. لغت نامه دهخدا
منبع. لغت نامه دهخدا
اِستِصواب
آنچه به نظر شخص درست بیاید
کاری که از روی صلاح انجام شود، نیکو خواهی
نیک نگری - نیک اندیشی - نگاه نیک
آتش به اختیار!