صلاحدید

/salAhdid/

    advice
    recommendation
    suggestion
    expediency
    discretion

فارسی به انگلیسی

صلاحدید کردن
confer, talk

مترادف ها

government (اسم)
حکومت، صلاحدید، دولت، فرمانداری، طرز حکومت هیئت دولت، عقل اختیار

discretion (اسم)
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم

پیشنهاد کاربران

صلاح دید. [ ص َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) تجویز. مصلحت دیدن. صلاح جستن. صوابدید. رجوع به صلاح و صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
اِستِصواب
آنچه به نظر شخص درست بیاید
کاری که از روی صلاح انجام شود، نیکو خواهی
نیک نگری - نیک اندیشی - نگاه نیک
آتش به اختیار!