صلاح

/salAh/

    advisable
    expedient
    prudence
    prudent
    righteous
    wise
    goodness
    moral soundness
    advisability
    interest(s)
    well-beingadvisable

فارسی به انگلیسی

صلاح اندیشانه
advisory

صلاح اندیشی
advisement

صلاح بودن
advisability

صلاح دانستن
recommend, advisability, feel

صلاح نبودن
contraindicate, inexpediency

پیشنهاد کاربران

صَلاح: مکان لیس فیه فساد: مکّة المُکرّمَة.
بهین
صَلاح:
١. نیک - اندیشی، نیکبینی، نیکخواهی
۲. نیکوکار شدن
۳. [دربرابرِ تباهی] نیکی، خوبی، نیکوکاری، درستی
۴. [کهنه] نیک شدن، نیکو شدن
۵. آشتی، سازش
۶. شایستگی، سزاواری، درخوری
٧. سزاوار، شایسته، درخور
٨. بایستگی
٩. سود
١٠. چاره، راەچار، راەکار
نیک بینی
ویدا
صلاح:نیکوکاری
قور
صلاح ' SALAH . ب زبان سیستانی 💜 معادل پارسی : تعارف
نیکی، سود، چاره، چاره کار
نیکمندانه، سودمندانه، گاهی نیز خردمندانه
او صلاح کارش را بهتر می داند.
او چاره ی کارش را بهتر می داند.
این سخن درست است ولی گفتنش به صلاح یا مصلحت نیست.
این سخن درست است ولی گفتنش به سود یا سودمندانه یا خردمندانه نیست.
صلاح :درستی
مثال میگن پدر و مادرت صلاحت رو میخوان یعنی خوبیتو میخوان
سزاوارخوب
رفع تکلیف کاری در داشته های معنوی مادی یا در سنن، و تاریخ ، آداب و رسوم ، شعائر ، و گذشته، مبتنی بر دانش آن وبدرستی نتیجه بدست آوردن
صلاح : خوبی ، خیر ، مصلحت ، درست ، نیکی
***
مثال : این کار به صلاح توست .
سود - خیر
درستی
شایسته و مناسب بودن امری ، مصلحت ، نیکوکاری
کاربرد در جمله : 🥛🥛🥛
چون اولوالامر از صلاح و فساد واقف نباشند ، مطالب ایشان را به اجابت مقرون گرداند ( تجربی 85 )
نیک خواهی
درستی پاکی
نیکوکاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس