کتس. [ ک َ ت َ ] ( ص ) به لغت ژند و پاژند بمعنی کوچک و خرد باشد و عربان صغیر گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
صغیر. [ ص َ ] ( ع ص ) خرد. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مهذب الاسماء ) . خرد و کوچک. ( غیاث اللغات ) . کوچک. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ) . مقابل کبیر :
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
منوچهری. 
بر شاخ نار بشکفه سرخ شاخ نار
چون از عقیق ، نرگس دانی بود صغیر. 
منوچهری. 
 - صغیرالانسان ؛ نابالغ. خردسال. بمردی نارسیده. کودک. خواب نادیده :
ای پسر همچو میر میری تو
او کبیر است و تو امیر صغیر. 
ناصرخسرو. 
|| نوعی از اشتقاق. || قسمی از ادغام. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . 
 - نبض صغیر ؛ نبضی که ناقص باشد در طویلی و عریضی و شاهقی : و نبض ، صغیر و بول ناری و بوی آن تیز باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . و اگر اندر کاری است که پسندیده و ستوده باشد. . . نبض صغیر باشد و حرکت چشم بر حال اعتدال. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . 
 - صغیر وکبیر ؛ خرد و بزرگ. 
صغیر. [ ص َ ] ( اِخ ) لقب محمد تاسع از ملوک بنی نصر غرناطه. رجوع به محمد تاسع شود. 
صغیر. [ ص ُ غ َی ْ ی ِ ] ( ع ص مصغر ) تصغیر صغیر است. ( منتهی الارب ) . 
منبع. لغت نامه دهخدا
واژگان پارسی ایرانی یتیم و صغیر
 ( واژگان پارسی رو ارزون نفروشین به واژگان بیگانه ی عربی، ترکی و . . . و سعی کنید پس بگیریم! )
جزئی
صِغِر در برابر کور لفظ لری می شود صغیر وکبیر
واژه	صغیر
معادل ابجد	1300
تعداد حروف	4
تلفظ	saqir
نقش دستوری	صفت
ترکیب	 ( صفت ) [عربی]
مختصات	 ( صَ ) [ ع . ] ( ص . ) 
آواشناسی	saqir
الگوی تکیه	WS
شمارگان هجا	2
منبع	لغت نامه دهخدا
کسی که به سن بلوغ نرسیده باشد. درپسران ۱۵ سال قمری و در دختران ۹ سال قمری 
بچه، نابالغ، خردسال
کسی که به سن بلوغ نرسیده باشد در پسران ۱۵سال قمری ودر دختران ۹ سال قمری 
بچه، خردسال، نابالغ
صاغر از ریشه صغر ، به معنای کوچک و ذلیل در مقابل عزیز و محترم
یتیمی که به سن قانونی نرسیده
صغیر:پدرازدست داده . فرزندکه پدرازدست داده باشد . جمع صغیر :صغیران ، فرزندان خانوادهی که پدرنداشته باشند ودرقلب جمله فرزندیافرزندان ضعیف المال که پدرندارن
کوچک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)