صغیر

/saqir/

    small
    young
    minor
    ling _
    underage
    minor(child)
    infant

مترادف ها

lowly (صفت)
پست، بی ادب، عاری از خیال، افتاده، صغیر، دون

minor (صفت)
کوچکتر، خرد، خردسال، محزون، پایین رتبه، صغیر، اصغر، کمتر، صغری، کماد

underage (صفت)
خردسال، نا بالغ، صغیر، کمتر از سن قانونی، فروسال

junior (صفت)
کم، تازه تر، صغیر، اصغر، زودتر

lesser (صفت)
کوچکتر، صغیر، اصغر، کمتر

پیشنهاد کاربران

صغیر. [ ص َ ] ( ع ص ) خرد. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مهذب الاسماء ) . خرد و کوچک. ( غیاث اللغات ) . کوچک. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ) . مقابل کبیر :
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری.
بر شاخ نار بشکفه سرخ شاخ نار
چون از عقیق ، نرگس دانی بود صغیر.
منوچهری.
- صغیرالانسان ؛ نابالغ. خردسال. بمردی نارسیده. کودک. خواب نادیده :
ای پسر همچو میر میری تو
او کبیر است و تو امیر صغیر.
ناصرخسرو.
|| نوعی از اشتقاق. || قسمی از ادغام. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .
- نبض صغیر ؛ نبضی که ناقص باشد در طویلی و عریضی و شاهقی : و نبض ، صغیر و بول ناری و بوی آن تیز باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . و اگر اندر کاری است که پسندیده و ستوده باشد. . . نبض صغیر باشد و حرکت چشم بر حال اعتدال. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
- صغیر وکبیر ؛ خرد و بزرگ.
صغیر. [ ص َ ] ( اِخ ) لقب محمد تاسع از ملوک بنی نصر غرناطه. رجوع به محمد تاسع شود.
صغیر. [ ص ُ غ َی ْ ی ِ ] ( ع ص مصغر ) تصغیر صغیر است. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

واژگان پارسی ایرانی یتیم و صغیر
( واژگان پارسی رو ارزون نفروشین به واژگان بیگانه ی عربی، ترکی و . . . و سعی کنید پس بگیریم! )
صغیرصغیر
جزئی
صِغِر در برابر کور لفظ لری می شود صغیر وکبیر
واژه صغیر
معادل ابجد 1300
تعداد حروف 4
تلفظ saqir
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( صَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی saqir
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
کسی که به سن بلوغ نرسیده باشد. درپسران ۱۵ سال قمری و در دختران ۹ سال قمری
بچه، نابالغ، خردسال
کسی که به سن بلوغ نرسیده باشد در پسران ۱۵سال قمری ودر دختران ۹ سال قمری
بچه، خردسال، نابالغ
صاغر از ریشه صغر ، به معنای کوچک و ذلیل در مقابل عزیز و محترم
یتیمی که به سن قانونی نرسیده
صغیر:پدرازدست داده . فرزندکه پدرازدست داده باشد . جمع صغیر :صغیران ، فرزندان خانوادهی که پدرنداشته باشند ودرقلب جمله فرزندیافرزندان ضعیف المال که پدرندارن
کوچک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)