difficult o treat or cure, refractory, difficult to cure
مترادف ها
difficult(صفت)
غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پراشکال
unwieldy(صفت)
سنگین، صعب، بد هیکل، گنده، دیر جنبش
پیشنهاد کاربران
صعب از ریشۀ صع، به معنی برحالت گذرماندن. گذاردن. برحالت گذار.
دشوار , سخت
جنگ فرسایشی یک راهبرد نظامی است از سمت دشمن یا مهاجم و متخاصم برای فروپاشی کامل و تضعیف شدید رقیب با تلفات مستمر و تضعیف نیروی نظامی تا کسب پیروزی . معمولا پیروز اینگونه جنگها رقیبی است که تا و توان و منابع و ثروت و تجهیزات و ارتش یا نیروی نظامی قویتری دارد.