صرفه

/sarfe/

    profit
    advantage
    economy

فارسی به انگلیسی

صرفه جو
thrifty, saving, economical, provident, prudent, frugal, economizer, sparing, spartan, stinter

صرفه جو در امور جزئی
penny-wise

صرفه جویانه
austerely, economical, economy, frugal, frugally

صرفه جویی
economy, thrift, saving, frugality, husbandry, prudence, retrenchment, thriftiness

صرفه جویی و سختی کشیدن
austerity

صرفه جویی کردن
economize, husband, stint, retrench, save, to economize, to save

صرفه داشتن
to be profitable or economical

مترادف ها

gain (اسم)
افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض

advantage (اسم)
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری

behoof (اسم)
مزیت، سود، صرفه

پیشنهاد کاربران

از واژگان زیبا عربی هست
( صرفة ) صرفة. [ ص َ ف َ ] ( ع اِ ) نیک بختی زمانه. ( منتهی الارب ) . ناب الدهر، الذی نفتر عن البرد او عن الحرّ. ( اقرب الموارد ) . || مهره ای است که بدان زنان مردان را بند کنند. ( منتهی الارب ) . || فائده. سود. بهره :
...
[مشاهده متن کامل]

خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند.
خاقانی.
عذرا رخ سنبله در آن طرف
بی صرفه نکرد دانه ای صرف.
نظامی.
گر این صرفه نگه داری همه عمر
نه دینارت زیان باشد نه درهم.
سعدی.
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.
حافظ.
ندارد صرفه ای کشتی گرفتن با زبردستان
بود در خاک دائم هر که با گردون درآویزد.
صائب.
و در تداول با کردن و بردن و داشتن ونمودن ترکیب شود.
- باصرفه ؛ باسود. بافائده.
- بدون صرفه ، بی صرفه ؛ بی فائده. بی سود.
- به صرفه شما است ؛ به سودشما است. برای شما سود دارد.
|| بخل و تنگی در خرج. ( غیاث اللغات ) . || حیله و مکر. ( غیاث اللغات ) . || کمان خجک دار سیاه که تیر آن بهدف نرسد. ( منتهی الارب ) . القوس فیها شامة سوداء لاتصیب سهامها اذا رمیت. ( اقرب الموارد ) . || ششترة. مرقیرة . || ( اِمص ، اِ ) افزونی. || فضل. || عدل. || فرصت. ( غیاث اللغات ) . || ( مص ) پگاه دوشیدن ناقه را پس از آن گذاشتن آن را تا پگاه دیگر مانند آن. ( منتهی الارب ) .
صرفة. [ ص َ رَ ف َ ] ( اِخ ) قریه ای است از نواحی مآب نزدیک به لقاء. گویند قبر یوشعبن نون بدان جا است. ( معجم البلدان ) .
صرفه. [ ص َ ف َ / ف ِ] ( اِخ ) منزلی است از منازل قمر و آن یک ستاره است روشن پس زبرة و تسمیه آن بدین نام از آن جهت بود که با طلوع آن سرما برود. ( منتهی الارب ) . ستاره ای است روشن از قدر اول بر ذنب اسد، ماه در جهت جنوب محاذی او شود و آن منزل دوازدهم قمر است. ( جهان دانش ص 119 ) . منزل دوازدهم از منازل قمر پس از زبرة و پیش از عواء. منزل دوازدهم است از منازل قمر و آن از آخر زبرةاست تا چهار درجه و هفده دقیقه و هشت ثانیه از سنبله و نزد احکامیان منزلی نحس است. ذنب اسد. قطب الاسد. نام کوکبی از دب اکبر. ( نفایس الفنون ) :
همه با ساز و پرگوهر بسان چرخ با کوکب
پر از پروین پر از صرفه پر از شعری پر از کیوان.
مسعودسعد.

مَصرف - مَصاریف: هزینه خرج ومخارج ( غذاف لباس، اجاره منزل ومغازه، درمان، سفر . . . ) .
از فعل صَرَفَ.
تصریف الدولار: تبدیل دلار به ارز دیگری.
صَرّاف: کسیکه ارز را به ارز دیگری یا سکّه ( طلا ) تعویض میانجامد. ( یا برعکس )
...
[مشاهده متن کامل]

مصاریف المیاه الصحیّة: چاه یا لولهای فاضل آب.
مصاریف الدولة: هزینه های دولت ( بودجه ) .
. . .

صرفه ( بهره ) ( فایده )