صرفه

/sarfe/

    profit
    advantage
    economy

فارسی به انگلیسی

صرفه جو
thrifty, saving, economical, provident, prudent, frugal, economizer, sparing, spartan, stinter

صرفه جو در امور جزئی
penny-wise

صرفه جویانه
austerely, economical, economy, frugal, frugally

صرفه جویی
economy, thrift, saving, frugality, husbandry, prudence, retrenchment, thriftiness

صرفه جویی و سختی کشیدن
austerity

صرفه جویی کردن
economize, husband, stint, retrench, save, to economize, to save

صرفه داشتن
to be profitable or economical

مترادف ها

gain (اسم)
افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض

advantage (اسم)
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری

behoof (اسم)
مزیت، سود، صرفه

پیشنهاد کاربران

مَصرف - مَصاریف: هزینه خرج ومخارج ( غذاف لباس، اجاره منزل ومغازه، درمان، سفر . . . ) .
از فعل صَرَفَ.
تصریف الدولار: تبدیل دلار به ارز دیگری.
صَرّاف: کسیکه ارز را به ارز دیگری یا سکّه ( طلا ) تعویض میانجامد. ( یا برعکس )
...
[مشاهده متن کامل]

مصاریف المیاه الصحیّة: چاه یا لولهای فاضل آب.
مصاریف الدولة: هزینه های دولت ( بودجه ) .
. . .

صرفه ( بهره ) ( فایده )

بپرس