صدمه دیدن


    to be injured
    to experience hardship

مترادف ها

miscarry (فعل)
بچه انداختن، سر خوردن، اشتباه کردن، خیط و پیت شدن، عقیم ماندن، صدمه دیدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن

پیشنهاد کاربران

بپرس