صدا

/sedA/

    sound
    voice
    noise
    call
    vowel

فارسی به انگلیسی

صدا دار
noisy, sonorous, having a vowel(-sound), phonetic

صدا زدن
call, calling, hail, page, flag

صدا ساز
sounder

صدا کردن
beat

صدا کردن مثل فیل
bellow

مترادف ها

report (اسم)
گزارش، خبر، شهرت، صدا، انتشار، اشعار

bruit (اسم)
گزارش، اوازه، سر و صدا، صدا

vocal (اسم)
صدا

throat (اسم)
خرخره، دهانه، نای، صدا، دهان، حلق، گلو

call (اسم)
طلب، فریاد، صدا، دعوت، ندا، احضار، بانگ، نامبری

tone (اسم)
اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا

noise (اسم)
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پارازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت

sound (اسم)
درست، صدا، بانگ، صوت، اوا

vocation (اسم)
کار، میل، حرفه، کسب، صدا، احضار، پیشه، شغل، حرفهای، هنرستانی

roar (اسم)
خروش، سر و صدا، غرش، صدا، بانگ، غریو، توف

yell (اسم)
صدا، ضجه، هلهله، نعره

voice (اسم)
صدا، بانگ، صوت، اوا، واک

calling (اسم)
صدا، ندا، فراخوانی، پیشه، پیشه و شغل

phoneme (اسم)
صدا، صوت، اوا، واج، صدای ساده، واگ، حرف صوتی، صدای صوتی

phone (اسم)
صدا، صوت، تلفن، اوا

tonicity (اسم)
صدا، نیرو بخشی، نیروی ارتجاعی

sonance (اسم)
اهنگ، صدا

tingle (اسم)
صدا، حس خارش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی صدا از ریشه ی واژه ی صد و آ فارسی هست البته شکل این واژه این طور سدا هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

صداصداصداصدا
زبان لکی : دَنگ
البته در لغت نامه دهخدا گفت شده صدا که این طور درستش است سدا پارسی است البته ریشه ی سانسکریت هم دارد
صدا معرب واژه فارسی سدا.
لغتنامه دهخدا.
البته واژه سدا که درعربی این شکلی شده صدا وام گرفت از سانسکریتसदा ( sadā ) است
این واژه صد درصد ریشه ی سانسکریت دارد .
منبع. فرهنگِ سَنسکریت فارسی
بنده پایین به اشتباه گفتم این واژه صد در صد عربی است.
فرمان یا دستور
واژه صدا
معادل ابجد 95
تعداد حروف 3
تلفظ se ( a ) dā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: صدیٰ] ‹صدی›
مختصات ( صَ یا ص ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی sedA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
دوستان واژه صدا صد درصد عربی است.
زبان کردی جنوبی و مرکزی و شمالی: دَنگ،
زبان لکی و هورامی: دَنگ،
زبان زازایی: وَنگ.
صدا واژه یا کلمه پارسی است چون در عربی صوت می شود.
صدا یعنی آواز
به کُردی زازایی👈وِنگ
به کُردی کرمانجی👈دِنگ
به کُردی کلهری، سورانی ، لکی ، هورامی، گورانی👈دَنگ
ویژه جی. میشه
نغمه
صدا ضبط کردن=آوا گیری
درحال ضبط صدا=درحال آواگیری
صدا=آوا
به آوا گیری هایم گوش کنید
به صدا های ضبط شده ام گوش کنید
دنگ - بانگ - آوا - نوا - آواز
سدا واژه ای پارسی است و هم چهره با ندا، هنا، هناس که در فارسی شیرازی ، اصفهانی، خنساری ، ، پارسی لاری، پارسی لری بکار میروند
از دیگر هم خانواده های آن
سوت، شوت، فوت، فلوت، سوتک،
هانا
در فارسی جنوب غرب شیراز صدا را هانا گویند
مانند
صدای شما نمی آید، هانای شما نمی آید
بروصداش کن بیاد ، بروهاناش کن بیاد
صدای شما زیباست، هانای شما زیباست
در برخی گویش ها نیز هانا را هونا، هِنا، هُنا گویند
《 پارسی را پاس بِداریم》
صِدا
واژه یِ پارسیِ اَرَبیده شُده وُ بَرایِ هَمین تَنها یِک چِهر اَز آن دَر پارسی اَست وَ هَم ریشه با :
اِنگِلیسی : sound ( بی واتِ n می شَوَد : soud )
اَز سویی یِک خوشه ی دیگَر :
...
[مشاهده متن کامل]

صُوت که هَم خانِواده با سوت اَست که بِه تَر اَست صُوت را سوت وَ سوت را سووت بِنِویسیم :
صوت < سوت
سوت < سووت
دیگَر خیشاوَند ( خویشاوَند ) واژه یِ نِدا هَم ریشه با :
اِنگِلیسی : sound بی واتِ s که می شَوَد: ound
ound بی ou می شَوَد : nd = نِد < نِدا

نوا، نجوا
صدای مرحبا برخاست.
بالاخره صدا خوابید.
حدس من این است که واژه ی صَدا در آغاز بوده است: صَد آ ( بن مضارع آمدن ) ، به معنای چیزی که اگر یک بار بفرستیش، چندین بار بازتابش یا همان پژواکش باز خواهد آمد به ویژه در کوه و مانند آن،
عدد صَد که معرب سَد است دراینجا بیانگر کثرت است.
منصور: انا احب الریا ضته انا ﻻ عب ممتاژ فی کره الق
آوا، آواز، بانگ، شرفه، صلا، صوت، ندا
آوا
صوت
آواز
بانگ
چیپس
خورد شدن
له شدن
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
call or noise
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس