صاف شدن


    straighten
    to clear
    to be filtered or clarified
    to smooth

مترادف ها

fine (فعل)
جریمه کردن، صاف کردن، کوچک کردن، جریمه گرفتن از، صاف شدن، رقیق شدن

smooth (فعل)
ارام کردن، تسکین دادن، صاف کردن، تسویه کردن، هموار کردن، صاف شدن، روان کردن، ملایم شدن، صافکاری کردن

smoothen (فعل)
رنده کردن، صاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صافکاری کردن، صاف و صیقلی شدن

پیشنهاد کاربران

خالی شدن
از نمد گذشتن ( بیرون رفتن ) شراب ؛ کنایه از صاف و خالص شدن شراب. ( از بهار عجم ) .

بپرس