توان، حال، عصاره هرچیزی را نیز شیمه میگویندمادرم وقتی خمیرش ور نمی آمد می گفت چقدر خمیرش بی شیمه ست.شیمه : له شده ، پلاسیده ، مثل هندوانه ای که با چنگ زدن آن را له کنند .در شمال افغانستان زمانیکه فردی از کار خسته شده باشه و رفع مانده گی کنه. برش بگویند بیا کار کنیم میگه شیمه ندارم.شِیمَه به معنی خوشهٔ انگور سیاه هم هستشقوه، توان، قوت+ عکس و لینک