شیمه


    natural disposition
    manners

فارسی به انگلیسی

شیمه ای
amnionic, amniotic

شیمه جنین
amnion

پیشنهاد کاربران

توان، حال، عصاره هرچیزی را نیز شیمه میگویند
مادرم وقتی خمیرش ور نمی آمد می گفت چقدر خمیرش بی شیمه ست.
شیمه : له شده ، پلاسیده ، مثل هندوانه ای که با چنگ زدن آن را له کنند .
در شمال افغانستان زمانیکه فردی از کار خسته شده باشه و رفع مانده گی کنه. برش بگویند بیا کار کنیم میگه شیمه ندارم.
شِیمَه به معنی خوشهٔ انگور سیاه هم هستش
قوه، توان، قوت

بپرس