از دست بردن دل ؛ شیفته کردن :
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را.
سعدی.
چنان کرشمه ٔساقی دلم ز دست ببرد
که با کس دگرم نیست برگ گفت و شنید.
حافظ.
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را.
سعدی.
چنان کرشمه ٔساقی دلم ز دست ببرد
که با کس دگرم نیست برگ گفت و شنید.
حافظ.