شیار دار کردن


    furrow
    rut
    trench
channel

    chase
    corrugate
    groove

فارسی به انگلیسی

شیار دار کردن با اسکنه
gouge

شیار دار کردن پارچه
wale

مترادف ها

groove (فعل)
تن در دادن، شیار دار کردن، خط انداختن

indenture (فعل)
شیار دار کردن، دندانه دار کردن، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، با قرارداد استخدام کردن

channel (فعل)
کندن، شیار دار کردن

rib (فعل)
شیار دار کردن، دنده دار کردن، پشت بند زدن، مرز گذاشتن

rut (فعل)
شیار دار کردن، خط انداختن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردن

fuller (فعل)
شیار دار کردن

furrow (فعل)
شیار دار کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار زدن، شخم زدن

gutter (فعل)
شیار دار کردن، قطره قطره شدن، اب رودار کردن

ridge (فعل)
شیار دار کردن، مرز بندی کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس