groove (فعل)تن در دادن، شیار دار کردن، خط انداختنindenture (فعل)شیار دار کردن، دندانه دار کردن، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، با قرارداد استخدام کردنchannel (فعل)کندن، شیار دار کردنrib (فعل)شیار دار کردن، دنده دار کردن، پشت بند زدن، مرز گذاشتنrut (فعل)شیار دار کردن، خط انداختن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردنfuller (فعل)شیار دار کردنfurrow (فعل)شیار دار کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار زدن، شخم زدنgutter (فعل)شیار دار کردن، قطره قطره شدن، اب رودار کردنridge (فعل)شیار دار کردن، مرز بندی کردن