شکننده

/Sekanande/

    brittle
    fragile
    frail
    breakable
    short

مترادف ها

violator (اسم)
متجاوز، غاصب، ستمگر، شکننده، متخلف

frail (صفت)
سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی

fragile (صفت)
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک

brittle (صفت)
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن

frangible (صفت)
شکننده، ترد

friable (صفت)
شکننده، ترد، خرد شونده

refringent (صفت)
شکننده، منکسر کننده، منکسر شده

shivery (صفت)
شکننده، لرزه، لرزان، مرتعش

پیشنهاد کاربران

زودشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) ترد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : خربق سیاه. . . زودشکن باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ) . بوره ارمنی بهتر باشد. . . متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. ( ایضاً ) .
لیلا دانشور
هاشم
کاسر
مثلآ نازک، زود میشکند
ناقص، آسیب پذیر، ترد
ناقص . ترد.

اسیب پذیر

آسیب پذیر است
ترد

بپرس