شکمو، توپ کائوچوئی
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
فراوان خورش ؛ پرخور. شکم پرست :
نباشد فراوان خورش تندرست
بزرگ آنکه او تندرستی بجست.
فردوسی.
نباشد فراوان خورش تندرست
بزرگ آنکه او تندرستی بجست.
فردوسی.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
زگن
بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم پرست، شکم خوار، شکمخواره، گامبو
گامبو