شکل

/Sekl/

    fashion
    manner
    shape
    form
    figure
    bar
    guise
    likeness
    shekel
    variant
    syllogism

فارسی به انگلیسی

شکل اولیه
rudiment

شکل ایچ
aitch

شکل بندی
gestalt

شکل بیرونی
outline

شکل پذیر
ductile, plastic

شکل پذیری
maleability, plasticity

شکل تازه چیز قالب گیری شده
recast

شکل دادن
jell, mold, shape

شکل دادن با دقت
true

شکل دادن بادمیدن
blow

شکل دادن به
figure, form, fashion

شکل دادن به فلز
cast

شکل داده شده
wrought

شکل دار
figured, wrought

شکل دار سازی
formation

شکل درازنا
oblong

شکل دهنده
formative

شکل دیگر دادن به
reduce

شکل صفحه
format

شکل قطعی دادن به
formalize

مترادف ها

likeness (اسم)
تطابق، شبیه، شباهت، همانندی، پیکر، شکل، تشابه، تصویر، مشابهت

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

image (اسم)
منظر، تصور، شکل، تصویر، تمثال، شمایل

facet (اسم)
منظر، بند، شکل، صورت کوچک، سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

formation (اسم)
ساختمان، صف، ارایش، احدای، تشکیلات، شکل، سازمان، تشکیل، رشد، صف ارایی، ترتیب قرار گرفتن

shape (اسم)
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت

configuration (اسم)
ترتیب، هیئت، پیکر بندی، شکل، پیگربندی، قواره، وضعیت یا موقعیت

hue (اسم)
نما، صورت، هیئت، فریاد، رنگ، چرده، شکل، تصویر

gravure (اسم)
حکاکی، شکل، گراور

vignette (اسم)
شکل، تصویر، عکس

medal (اسم)
نشان، شکل، مدال، نشانی شبیه سکه

schema (اسم)
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه

shekel (اسم)
شکل، واحد وزن و پول بابل قدیم

پیشنهاد کاربران

یَنگ
ریخت، ساخت، قیافه، ترک:طرخ، طرح.
ریشه کلمه "شکل" در عربی و فارسی
کلمه "شکل" در هر دو زبان عربی و فارسی به معنای "فرم" یا "شکل" است. با این حال، ریشه های اصطلاح شناسی آنها از نظر منشأ و احتمالاً زمان ورود به زبان ها متفاوت است.

...
[مشاهده متن کامل]

عربی: احتمالاً کلمه عربی "شکل" از ریشه ثلاثی ش - ک - ل ( sha - ka - la ) آمده است که معانی مربوط به "بستن"، "بستن" یا "پیچیدن" را دارد. این ارتباط با بستن به ایده شکل گیری شکل توسط نحوه اتصال عناصر به یکدیگر مربوط می شود.
فارسی: ریشه "شکل" در فارسی کمتر مشخص است. ممکن است:
از عربی وام گرفته شده باشد: با توجه به سابقه طولانی نفوذ عربی در فارسی، "شکل" می تواند وام واژه ای باشد که در مقطعی پس از توسعه سیستم ریشه ای سه حرفی در عربی وارد فارسی شده است.
منشأ پیش از عربی داشته باشد: احتمال دارد "شکل" ریشه ای جداگانه و قدیمی تر هندو اروپایی در فارسی داشته باشد که ارتباطی با ریشه عربی ندارد. با این حال، ردیابی چنین ریشه ای به تحقیقات عمیق تر اتیولوژیکی نیاز دارد.
تقدم زمانی
بر اساس شواهد موجود، به احتمال زیاد ریشه عربی ( sha - ka - la ) بر استفاده از "شکل" در فارسی تقدم دارد. سیستم ریشه ای سه حرفی یک ویژگی تثبیت شده در عربی است که نشان دهنده سابقه طولانی تر ارتباط این کلمه با ریشه است.
با این حال، لازم به ذکر است که این موضوع به طور قطعی ثابت نمی کند که خود کلمه ابتدا در عربی پدید آمده باشد. احتمال وجود یک ریشه جداگانه و قدیمی تر برای "شکل" در فارسی وجود دارد، هرچند ردیابی آن دشوارتر خواهد بود.

گزاره=جمله
بهره بردن=استفاده کردن
در برخی گزاره ها این واژه بیشتر برابر "شیوه، گونه، روش" است، برای نمونه:
"به این شکل می توان به برابر این واژه رسید"
در گونه دیگری از گزاره ها هم شکل برابر "دیس" است. "دیس" واژه کهن پارسی است و برابر واژه شکل.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی می توان در گونه نخست کاربرد واژه "شکل"، به جای "شیوه، گونه، روش"، از "دیس" هم بهره برد و برابر هم هستند.

واژه شکل
معادل ابجد 350
تعداد حروف 3
تلفظ šakl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] ( ادبی )
مختصات ( شَ یا ش ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی Sekl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

شکل ( به فتح شین ) به معنی مثل و مانند است .
Sheqel واحد سکه نقره هخامنشی
نما، نمود، گونه
نما، نمود، گونه
برونزد ( بویژه در چارچوب فلسفه ی دانشورانه و جُستارهای هنری و پژوهشی )
نمونه ی نخست:
. . . به نکته ی مهم دیگری نیز اشاره می کنم که هنوز مانند سال ها پیش از این، برای آن نیروهایی که سرنگونی رژیم یا هرگونه جنبش انقلابی را با یکی گرفتن شکل و مضمون ( درونمایه و برونزد ) تنها در لوله ی تفنگ می بینند و هرگونه انقلاب یا سرنگونی هر رژیمی را با همه ی گوناگونی شکل هایی که می تواند بخود بگیرد و از کالبدی به کالبدی دیگر درآمده یا با یکدیگر آمیخته شوند، تنها به شکل مسلحانه ی آن فرومی کاهند.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از نوستاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/07/blog - post_23. html
نمونه ی دوم:
. . . برایم بهانه ای است که جُستار یادشده را کمی بیشتر شکافته و توجه خوانندگان، بویژه کسانی که به کارهای پژوهشی روی می آورند را به اهمیت درنظر گرفتن این رابطه، چه از نظر آمایش درونمایه کار ، چه از نظر ساختار و شکل ( برونزد ) آن جلب نمایم.
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2009/05/blog - post_21. html

نگاره
در پارسی میانه �کَرپ� است برای نمونه:
اسب شکل= اسب کرپ
رختگونه
رخسار
دیسه ( در پهلوی دیسک )
می توان به جای آن سیما را بکار برد
به شکل= به سیمای
نهج
ریخت
شکل خود واژه ای پارسی است
شکل=اشکل=اش ( بیرون، برون ) کل ( کالب، تن )
در کل به چم چهره یا تن و کالب بیرونی است

شِکل
این واژه پارسی است و دِگَرواجیدهء "چِهر "می باشد :
چِهر < شِخر < شِخل< شِکل
اَرَبیان ( اَعراب ) وات " چ " را " ش " وامی گویند مانند :
چای = شای
وات " ه" در گُذشته "خ " لَفزیده میشده:
...
[مشاهده متن کامل]

بَخر ( بَرخ ) < بَهر < بَهره
وات "خ" به " ک" هم دِگَریده می شود برای نمونه :
در زبان انگلیسی و آلمانی آنچه ما پُختَن میگوییم آنان وات" خ "را "ک" و" پ" را "ب " برزبان میرانند :
انگلیسی : bake
آلمانی : backen
وات " ل" هم به " ر" آلیده می گردیده :
سَرم ، سَرما ، سَرد که سال گفته میشده و سال هم به مینه ی دَمان یا نوغان ( فصل ) سَرما است.
پیش نهاد :
می توان از ستاک "شِکل" در دستگاه واژه سازی پارسی این واژه را گُستَرد :
شِکلیدن ، شِکلاندن
شِکلیده ، پِی شِکل ، پیشِکله = مُشکِل
شِکلاند، شِکلانِش = تَشکیل
دُشکِل ( دُش شِکل ) = اِشکال
شِکله ، شِکلِش = تَشَکُل
شِکلَنده = شاکِل ، شاکِله

نیکاس ، ریخت، نقش، ریخت ، رخ، قیافه، ساختار، صورت، گونه
ساختار
نگارین ، نگارا
ریخت
بدریخت = بد شکل

Configuration
پیکره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس