شکستن


    break
    cut
    force
    rip
    breakage
    fracture
    bust
    to break
    to infringe
    to break(up)

فارسی به انگلیسی

شکستن از درازا
split

شکستن با سروصدا
smash

شکستن با شدت زیاد
smash

شکستن با صدا
snap

شکستن بدنه قایق
stave

شکستن بشکه
stave

شکستن رمز
crack

شکستن رکورد
set

شکستن سکوت
break

شکستن صدا
refract

شکستن قانون
infringe, violate

شکستن قانون و سنت و قول
breach

شکستن قول و قرار
infringe

شکستن محاصره
run

شکستن نور
refract

شکستن و وارد شدن
break

شکستن و وارد شدن با صدای بلند
crash

شکستن و وارد شدن بمنظور دزدی
housebreaking

شکستن یکنواختی
break

مترادف ها

infraction (اسم)
شکستن، تخلف

disruption (اسم)
قطع، شکستن

infract (فعل)
نقض کردن، شکستن، تخلف کردن

crackle (فعل)
شکستن

fracture (فعل)
شکستن، شکافتن، گسیختن

chop (فعل)
خرد کردن، جدا کردن، بریدن، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن

break (فعل)
نقض کردن، شکستن، از هم باز کردن، فتق داشتن، مکی کردن

disobey (فعل)
خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن

deflect (فعل)
منحرف کردن، کج کردن، شکستن، منکسر کردن

refract (فعل)
بر گرداندن، شکستن، منکسر کردن

shatter (فعل)
خرد کردن، داغان کردن، شکستن

stave (فعل)
کوبیدن، با چماق زدن، شکستن، ایجاد سوراخ کردن، ریزش کردن، روی خط حامل نوشتن

violate (فعل)
ستیزه کردن، نقض کردن، شکستن، تجاوز کردن به، ستم کردن، بی حرمت ساختن، هتک احترام کردن

cleave (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، چسبیدن، پیوستن، شکستن، شکافتن، تقسیم شدن، ور امدن

fraction (فعل)
شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن

nick (فعل)
شکستن، دندانه دندانه کردن، غافلگیر کردن

knap (فعل)
شکستن، ضربه زدن

pip (فعل)
شکستن، سر از تخم دراوردن، شکستن و باز شدن

smite (فعل)
کشتن، زدن، کوبیدن، شکستن، شکست دادن، ذلیل کردن

پیشنهاد کاربران

واژه شکستن
معادل ابجد 830
تعداد حروف 5
تلفظ šekastan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: škastan] ‹اشکستن›
مختصات ( ش کَ تَ ) [ په . ]
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
شکستن به معنای باز کردن با ابزار سخت یا نرم نیز گفته می شود.
به عنوان مثال گفته می شود قفل را شکستن
شکست = سکست = زکست = ز کست = ز کاستن = از کم شونده
هر چیزی بشکنسد کم می شود پس شکستن فعل جدیدی نیست بلکه از دو بخش ساخته شده
سپاس = زپاس = ز پاس = از برای چیزی که نگه داشتید ( ملاک جبران است ) = سپاس گذاری = جبران آنرا ادا خواهم کرد
شکستن : [ اصطلاح تخته نرد]نصف کردن مهرهای موجود در یک خانه و قرار دادن آنها در خانه یا خانه های دیگر.
کسر

بپرس