infraction (اسم)
شکستن، تخلف
disruption (اسم)
قطع، شکستن
infract (فعل)
نقض کردن، شکستن، تخلف کردن
crackle (فعل)
شکستن
fracture (فعل)
شکستن، شکافتن، گسیختن
chop (فعل)
خرد کردن، جدا کردن، بریدن، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن
break (فعل)
نقض کردن، شکستن، از هم باز کردن، فتق داشتن، مکی کردن
disobey (فعل)
خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن
deflect (فعل)
منحرف کردن، کج کردن، شکستن، منکسر کردن
refract (فعل)
بر گرداندن، شکستن، منکسر کردن
shatter (فعل)
خرد کردن، داغان کردن، شکستن
stave (فعل)
کوبیدن، با چماق زدن، شکستن، ایجاد سوراخ کردن، ریزش کردن، روی خط حامل نوشتن
violate (فعل)
ستیزه کردن، نقض کردن، شکستن، تجاوز کردن به، ستم کردن، بی حرمت ساختن، هتک احترام کردن
cleave (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، چسبیدن، پیوستن، شکستن، شکافتن، تقسیم شدن، ور امدن
fraction (فعل)
شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
nick (فعل)
شکستن، دندانه دندانه کردن، غافلگیر کردن
knap (فعل)
شکستن، ضربه زدن
pip (فعل)
شکستن، سر از تخم دراوردن، شکستن و باز شدن
smite (فعل)
کشتن، زدن، کوبیدن، شکستن، شکست دادن، ذلیل کردن