شکست خوردن


    fail
    flop
    lose
    fizzle
    fold
    to be defeated
    to fail

فارسی به انگلیسی

شکست خوردن به طور غیر منتظره
upset

مترادف ها

lose (فعل)
گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن

fail (فعل)
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن

flop (فعل)
شکست خوردن، با صدای تلپ افتادن

flunk (فعل)
چیدن، شکست خوردن، موجب شکست شدن

slip up (فعل)
اشتباه کردن، شکست خوردن

lose out (فعل)
شکست خوردن، عقیم ماندن، توفیق نیافتن

پیشنهاد کاربران

به زانو در آمدن
( به زانو درآمدن ) معنی اصطلاح - > به زانو درآمدن
شکست خوردن
مثال:
قهرمان جهان در برابر این ورزشکار نورسیده به زانو درآمد.
توضیح:
تصویر کسی که به اجبار یا به زور در برابر دیگری زانو زده، از دیرباز و در بسیاری از فرهنگ ها برای بیان شکست به کار رفته است.
منهزم شدن ؛ شکست خوردن و فرار کردن و مغلوب شدن. ( ناظم الاطباء ) . شکست خوردن. ( زمخشری ) :
هر شاه کو ز لشکر تو منهزم شود
بسته ره هزیمتش از کوهسار باد.
مسعودسعد.
هر دو فرقه از هم متفرق و منهزم شدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 243 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد.
حافظ.
منهزم گردیدن ؛ منهزم شدن. منهزم گشتن : قوه خرد منهزم گردد و بگریزد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 97 ) .

هزیمت افتادن ؛ شکست روی دادن. هزیمت پدید آمدن : هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 352 ) . میمنه علی تکین نماز پیشین بر میسره خوارزمشاه برکوفتند و نیکو بکوشیدند و هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ
...
[مشاهده متن کامل]
بیهقی ) . روزی از روزها در جنگ کفار هزیمت بر یوشع افتاد. ( قصص الانبیاء ص 130 ) . هزیمت بر کافران افتاد و پیغمبر مشتی خاک بر روی ایشان ریخت. ( قصص الانبیاء ص 320 ) . وللیانوس درحال جان سپرد و هزیمت در آن لشکر افتاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 71 ) . یغلم بن سهل بسیار حرب کرد و چندین کس را بکشت و به آخر کشته شد و هزیمت بر سفیدجامگان افتاد و هفتصد مرد از ایشان کشته شد و دیگران بگریختند. ( تاریخ بخارا ) .

ناکام ماندن
از پای درآمدن
از پا در آمدن

باختن، هزیمت

بپرس