شکاک

/SakkAk/

    doubter
    skeptic
    skeptical
    suspicious
    unbeliever
    unbelieving
    sceptic(al)

مترادف ها

sceptic (اسم)
شکاک، پیرو فلسفه بدبینی، ادم بدبین

skeptic (اسم)
شکاک، پیرو فلسفه بدبینی، ادم بدبین، شک گرای، ادم شکاک در دین و عقاید مذهبی

skeptic (صفت)
شکاک، مشکوک

sceptic (صفت)
شکاک

show-me (صفت)
شکاک

acatalectic (صفت)
دارای اوتاد کامل، اسلم، مردد، شکاک

پیشنهاد کاربران

کج خیال
دیرباور، سخت باور
شکاک به چم بسیار شک کننده است از این رو این واژه ها می توانند در خور باشند
آقا بهداروند شقاق عربیه شما که به لر و بختیاری مینازی بدون اون زمان اگر گفتن شقاق برای رخنه کردن زبون عربی تو بختیاری بود درستش هم شک کننده و لرزنده و شکاک هست
شکاک نام ایلی از ملت کُرد است زبان شکاکی شباهت بسیار نزدیکی به زبان لکی دارد
بددل. دودل. بدبین
کتاب شرف نامه
بدلیسی
بدلیسی حاکم شهر نخجوان ایران زمان سلسله صفوی بود و به عثمانی فرار کرد
و باعث تصرف آذربایجان. گرجستان. ایروان. شیروان توسط دولت عثمانی شد
او کتابی نوشت تاریخ اقوام کرد را نوشت
...
[مشاهده متن کامل]

و تمام ایلات قوم لر را
کرد معرفی کرد
معنی کلمه کرد::رمه گردان
****
کردین::لباس نمدی چوپانان
لباس مردان ایل لر بختیاری
چوقا ( چوخا. چوقه. چوخه. چغا )
::
ایل حسنکیفا *حسنکی *از ایل لر بختیاروند
طوایف حسنکیفا
::
کیشکی*کشکی. کی اشکی*
جلکی
آستورکی*آسترکی*
شقاقی *شاقی. شاکی. شکاکی*
شوهان
کردلی کوچک
کردلی بزرگ
مهرانی
محلبی
بحنوی*بجنوردی*
خندقی
. .
. .
. .
**
شهر جلکان بختیاری
طایفه کشکی بختیاروند
طایفه شاکی بختیاروند
طایفه آسترکی بختیاروند
طایفه حسنکی بختیاروند
تیره ها
کلار
کاید
کلوری*کلهری*
جافر*زافر، زفر*
کی وران*گوران. گهوران*
حیدری
***
طایفه گوران
طایفه زفرانلو
شهر حسن کیف ترکیه
جزیره بختی *بختیار*شمال عراق
منطقه حسن کیف مازندران
شهر کلار دشت مازندران
تیره کلار حسنکیفا لر بختیاری
**
شجرنامه ایل حسنکیفا لر بختیاروند
تا لون
کی فا
حسن
***
ایل لر بختیاروند ( بهداروند ::بهادروند )

اصل این کلمه شقاق است
سربازان
ایل بزرگ لر بختیاروند همیشه سوار بر اسب در زمان صفوی به واسطه جنگ با دشمنان ایران زمین بودند
که یکی از پادشاهان صفوی هنگامی که پای اسبان این گروه از ایل لر بختیاروند را دید که ترک خورده اند
...
[مشاهده متن کامل]

نام شقاقی بر روی این گروه گذاشتند
سربازان سوار بر اسبان پا ترک خورده
معنی شق*شقاق. شکاف* در زبان لری بختیاری. ترک پا
طایفه شقاقی *شاکی. شکاکی*بهداروند
از ایل کرمنجزی بهداروند *بهادروند *
طایفه ملکشاه وند لملمی منجزی
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی
طایفه ابوالحسنی منجزی
طایفه شیخ محمد خالی منجزی *شمخال*
طایفه سعید بهداروند
طایفه حسنکی بختیاروند
تیره کلار حسنکی
تیره کیوران*گوران *حسنکی
تیره زفر*جعفر ان. زفران*حسنکی
طایفه کرزنگنه بختیاری
طایفه سعید دینارونی بختیاری
طایفه شادلو *شالو*بختیاری
طایفه شالی بهداروند

ایل لر بختیاروند قوم لر *لهراسب کیانی *از نسل خورشید و جمشید کیانی

مراجعه شود به معنی واژه " کرمانج"

بپرس