شکارچی

/SekArCi/

    hunter
    huntsman
    sportsman
    huntress

فارسی به انگلیسی

شکارچی ثروت
fortune hunter

شکارچی سیل
sealer

شکارچی گری
sportsmanship

شکارچی متجاوز
poacher

شکارچی وال
whaler

مترادف ها

woodman (اسم)
جنگل نشین، جنگل بان، شکارچی

hunter (اسم)
جوینده، شکارچی، طعمه شکار، صیاد، اسب یا سگ شکاری

huntsman (اسم)
شکارچی، صیاد، توله دار، شکار باز، تازی دار، شکار گردان

jaeger (اسم)
شکارچی، علاقمند به شکار، مرد شکارچی

gunner (اسم)
توپچی، تفنگساز، شکارچی

predaceous (صفت)
شکاری، شکارچی، تغذیه کننده از شکار

predacious (صفت)
ژیان، شکاری، شکارچی، تغذیه کننده از شکار

پیشنهاد کاربران

شکارچی دامی میشود ارمان عابد رشت
واژه شکارچی
معادل ابجد 534
تعداد حروف 6
تلفظ šekārči
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [فارسی. ترکی]
مختصات ( ~ . ) [ فا - تر. ] ( ص نسب . )
آواشناسی SekArCi
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
إبلیس ( ملعون ) شکارچی مخفی ( خُنَّس ) انسانهای ( سست وساده ) در لحظه غفلتشان هست.
إبلیس یخنسُ بالمسلم الساذج فی لحظه غفلته.
کمی از کلماتم بزارید برای ما . همه شدن فارسی برای هر کلمه هم ده تا مترادف اوناهم فارسی بنظر اصلا تورکی قحطی کلمات بوده. من فکر میکنم دهخدا دقیقا برا همین تورکی یاد گرفت
صیدپیشه . [ ص َ / ص ِ ش َ /ش ِ ] ( ص مرکب ) صیاد. شکارگیر. نخجیرگر : این صیدپیشه فکر مدارا نکرده است گر سر بریده رشته ز پا وانکرده است . کلیم ( از آنندراج ) .
شکارچی از پیوستن بن کنونی کارواژه شکاریدن ( شکردن، شکاردن ) و پسوند چی به دست آمده.
برابر پسوند چی در فارسی پسوندهای ـَنده و گر هستند. در فارسی برای ساخت اسم فاعل، ـَنده به بن کنونی افزوه می شود.
پس برابر شکارچی می شود شکارنده
قنوص
شکارگر
متصید

بپرس