شهری

/Sahri/

    citified
    civic
    civil
    municipal
    urban
    urbanized
    city
    town
    townsman
    citizen
    variety of melon

فارسی به انگلیسی

شهری شده
urbanized

شهری کردن
urbanize

مترادف ها

burgess (اسم)
شهری، حاکم یا قاضی شهر، شهر نشین

townspeople (اسم)
شهری، اهالی شهر

townsman (اسم)
شهری، اهل شهر

city slicker (اسم)
شهری، رند

townee (اسم)
شهری، ساکنشهر

urban (صفت)
شهری، مدنی، وابسته به ناحیه مسکونی مزروعی

civic (صفت)
شهری، مدنی، اجتماعی

municipal (صفت)
شهری، وابسته بشهرداری

پیشنهاد کاربران

شهرگان . [ ش َ ] ( ص مرکب ) شهری . مقابل دهقان . ج ، شهرگانان . ( یادداشت مؤلف ) : اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان وشهرگانان و مرزبانان و آسواران عهد ساسانی بودند و نیاکان ایشان . . . ( خاندان نوبختی عباس اقبال ص 67 ) .
شهری. ( ا. ، ص. ) . کسی که لشکری، سپاهی، جنگی و رزمی نباشد. کشوری در برابر لشکری. م و د.
سپاهی و شهری همه شد یکی
نبردند نام قباد اندکی .
فردوسی

بپرس