شهر

/Sahr/

    city
    place
    town
    month

فارسی به انگلیسی

شهر ارواح
ghost town

شهر بادخیز
windy city

شهر بزرگ
megalopolis

شهر به شهر رفتن سخنرانان و دسته های هنری سیار
barnstorm

شهر پرده
diorama

شهر ری
shahr-e rey

شهر صنعتی
manufacturing city

شهر عمده کشور
metropolis

شهر فرانکفورت
frankfurt

شهر فرنگ
peep show, kaleidoscope, mixed bag

شهر فرنگ صحنه های شهوانی
peep show

شهر متروک
ghost town

شهر موطن
hometown

شهر هرت
place where there is no law or justice, babel, scene of confusion

شهر و حومه و شهرک های اطراف ان
greater

شهر کویت
kuwait

شهر کویته
kuwait

مترادف ها

home (اسم)
موطن، خانه، شهر، اقامت گاه، میهن، وطن

town (اسم)
قصبه، شهر، شهرک، شهر کوچک، قصبه حومه شهر

parish (اسم)
قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا

burgh (اسم)
قصبه، شهر

dorp (اسم)
دهکده، شهر

city (اسم)
شهر

polis (اسم)
شهر

پیشنهاد کاربران

شهر ( به انگلیسی: The Town ) یک فیلم جنایی و درام آمریکایی با بازی و کارگردانی بن افلک که از روی رمانی با نام شاهزاده دزدان نوشته چاک هوگان ساخته شده است. داستان این فیلم در بوستون، ماساچوست روی می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

این فیلم برای اولین بار در ۸ سپتامبر ۲۰۱۰ در جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد و سپس در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۰ در ایالات متحده اکران شد. بر اساس رویدادهای واقعی، منتقدان به دلیل کارگردانی، فیلمنامه، تدوین و بازی های خود مورد تحسین قرار گرفتند. و ۱۵۴ میلیون دلار در سراسر جهان فروخت. این فیلم توسط هیئت ملی بازبینی به عنوان یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۱۰ انتخاب شد، در حالی که جرمی رنر نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد و پیت پاستویت پس از مرگ نامزد جایزه بافتا برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
داگ یک خلافکار حرفه ای است که گروهی از مردان مسلح را هدایت می کند. کار آنها انجام سرقت های مسلحانه از بانک ها است و دزدی های آنها بسیار سریع، بی نقص و کامل است. اما در آخرین سرقتشان از بانک که به گروگان گیری منجر می شود مشکلی پیش می آید که برایشان غیرقابل پیش بینی بود.

شهر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/شهر_(فیلم_۲۰۱۰)
آدمهای نیک شهرها را زیبا می کنند
نه شهرها افراد را قشنگ می کنند!
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم
سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده شد = چیزی ک مارا به جریان میاندازد / آب شرب = آب جاری شده / خود جاری که از ساری / شاری آمده / شار الکتریکی = جریان الکتریکی
...
[مشاهده متن کامل]

سار / شار مانند ابشار / افشار ( طبقه بالا دستان = اف = بالا و شار = جریان => جریان و گروه بالایی )
شارع / شرعی / مشروع و مشتقات آن اشاره به جریان یافتن جمعیت = شارع و شرعی = چیزی را به ما جریان انداختن و . . . . .
شعر که از سُر / شُر آمده یعنی چیزی را به زبان جاری ساختن که در سروده میبینیم که از سُر ود آمده ( مانند نمود = نم ( از نما آمده ود / خمود = خم ود و . . . ) پس سرود میشود جاری ساختن و سرایش نمونه دیگر جاری و ساری ساختن است پس این از اینکه چرا ساری همان جاری و جریان است ( همچنین مجری و اجرا از دیگر مشتقات آنها میباشند )
چرا ساری در ترکی زرد میشود؟ نام گذشته ساری زارتاگارتا بوده که با دگریخت ت به د میشود زارداگاردا که اگر ساده بگوییم میشود زردگَرد که کلا / گرد ( جرد از دیگر اشکال ساخت یافته گرد به معنای شهر است ) پس زردگرد میشود شهر زرد ( به دلیل داشتن برخی از گَوَن های زرد رنگ که برای زنبور های عسل ( که به آن ماز میگویند ( به گفته برخی مازندران یعنی جایگاه ماز که یک گونه زنبور بوده ) بسیار مفید بوده به اینک اثر چندانی از این گونه گیاهی باقی نمانده )
پس دلیل اینکه به ترکی ساری میشود زرد از اینجا آمده که این شهر به شهر زرد معروف بوده و چون نامش ساری بوده برای دیگران ساری شده شهر زرد همانطور که یونانیان به آن زارتاگارتا میگفتند یعنی شهر زرد ام نام اصلی آن ساری بوده و لقبش شهر زرد
چرا ساری مرکز فرماندهی چَمِش ( معنی ) دارد؟
چون در این جاری شدن که افشار یا افسار میگفتند طبقه بالا دستان ( افشار یا افشاریان که طبقه بالا دستان خود را مینامیدند ) افسار کار را در دست داشتند ( افسار یعنی کار بالا و مهم و نشانه کنترل بوده ) پس یک معنای و اصطلاح دیگر افسار = کنترل یا مرکز فرماندهی شد در صورتی که اف = بالا و سار = جاری شده معنا دارد اما در گذر زمان اینطور کاربرد یافت ( مانند افسر = رییس )
دستکم بخش زیادی از واژه هایی که به اشتباه گمان میرفت عربی باشند را ریشه یابی کردیم . بخش زیادی از واژه های عربی ایرانی می باشد منتها بادی به درستی و با دقت بالا به اصل آن برسیم.
واژه شهر هم از شار آمده یعنی جایی که مردم در آن جریان دارند ( رفت و آمد ) پس شهرت / مشهور و . . . . به کسی یا چیزی که پرجریان و پرصدا باشد گفته شده .
با سپاس
لایک نداشت اینهمه واژه یابی ؟

منبع . فرهنگ عمید
شهر
اشتباه می فرمایید چون واژه های شهر و ستان و کند و آباد هر چهار تایش از واژه های باستانی فارسی هست که پس از ورود ترکان به ایران در زمان حمله اعراب مسلمان و آشنایی تورک ها با زبان فارسی ، وارد زبان تورکی شد .
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از دلایل آن هم مناره دیشهر با قدمت ۲۵۰۰ سال سابقه در شهر فیروزآباد فارس هست و کلمه آباد از سرزمینی که دارای آب هست و بوسیله آب آباد شده گرفته شده .

شاه اندر=شاهندر
شه اندر=شهندر
شه در=شهدر
شهدر - ر=شهر
باید توجه داشت که در گذشته شهرها بصورت امروزی نبوده
و جا و منطقه ای که شاه در آن سکنا داشت به واسطه حضور شاه پیشرفت میکرد و بزرگ میشد و معروف میشد
شاه اندر. یعنی منطقه ای که شاه در آن حضور داشت و پادشاهی میکرد
ریشه شناسی واژه های شهر
واژه شهراز پارسی میانه وبه ارث رسیده از پارسی باستان 𐭱𐭲𐭥𐭩‎ ( štry /⁠šahr⁠/ ) ( مقایسه کنید ازپارسی باستان𐎧𐏁𐏂𐎶 ( x - š - � - m /⁠xša�a - ⁠/ ) )
اوستایی𐬑𐬱𐬀𐬚𐬭𐬀‎ ( xšaθra ) . در عربی می شود مدینة این واژه یعنی شهر صد درصد پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. فرهنگ کوچک زبان پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگ پهلوی به فارسی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
بریان، پی یر ( 1377 ) تاریخ امپراتوری هخامنشیان ( از کوروش تا اسکندر ) ، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران: انتشارات زریاب.
عریان، سعید ( 1371 ) متون پهلوی، تهران: انتشارات کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی.
کنت، رولان گراب، ( 1384 ) فارسی باستان: دستور زبان، متون واژه نامه، ترجمه و تحقیق سعید عریان، تهران: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری پژوهشکدۀ زبان و گویش: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ادارۀ کل امور فرهنگی.
مختاریان، بهار ( 1389 ) � رد�، دریچه، زیر چاپ.
نوابی، ماهیار ( 1374 ) یادگار زریران ممتن پهلوی با ترجمه و آوانویسی لاتین و سنجش آن با شاهنامه، تهران: انتشارات اساطیر.
نیبرگ، هنریک ساموئل ( 1382 ) دین های ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم آبادی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر ( کرمان ) .
Bailey, H. W. ( 1979 ) Dictionary of Khotan Saka, Cambridge
Bartholomae Chr. ( 1940 ) Altiranisches W�rterbuch, Strassburg.
Benveniste, Emile ( 1969 ) . Le vocabulaire des instituations indo - europ�ennes Paris, Les Editions de minut.
Kent R. G. ( 1953 ) Old Persian ( Gerammar - Dictionary, Oxford.
Mackenzie D. N. ( 1971 ) . A concise PahlaviDictionary, Oxford.
Nyberg H. S ( 1969 - 1974 ) A manual of Pahlavi, I - II, Wiesbaden.
Pakzad, F. ( 2005 ) Bundahišn, ZoroastricheKosmogomie und Kosmologie. Band1, Kritische, Edditin. Tehran.

واژه شهر
معادل ابجد 505
تعداد حروف 3
تلفظ šahr
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی جمع: xša�a] [قدیمی]
مختصات ( شَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی Sahr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
واژه شهر کاملا پارسی است چون در عربی می شود مدینة در ترکی می شود Şehir این واژه یعنی شهر که از واژگانی باستان این صد درصد پارسی است.
شهر : Month ( 🇸🇦 ) / City ( 🇮🇷 )
سیاره : Car ( 🇸🇦 ) / Planet ( 🇮🇷 )
جامعه : University ( 🇸🇦 ) / Society ( 🇮🇷 )
شهر ( ایران باستان ) . شهر ( پارسی باستان: xša�a، اوستایی: xšaθra، پهلوی: xšaθr، پارسی میانه اولیه: šaθr، پارسی میانه متاخر: šahr، بلخی: šatr ) یک مفهوم سیاسی باستانیِ ایرانی و مزدایی و کم و بیش برابر با مفهوم نوین �دولت� است. در طبقه بندی سیاسی جوامع ایران باستان، شهر بالاتر از چهار مفهوم کلی نمانه ( خانه ) ، ویس ( دهکده ) ، زند ( قبیله ) و دهیو ( کشور ) قرار می گرفت. یک شهر می توانست چند کشور را شامل شود و خود نیز بخشی از یک شهر بزرگ تر باشد. به عنوان مثال نام رسمی شاهنشاهی هخامنشی، شهر بود اما این شاهنشاهی خود از چندین شهر کوچک تر تشکیل شده بود که به هر یک از آنان �شهربانی� ( که در یونانی به شکل �ساتراپی� در آمده است ) گفته می شد و برای اشاره به حاکم آن نیز از واژه �شهربان� ( پارسی باستان: xša�apāvan، یونانی و لاتین: satr�pēs ) استفاده می شد.
...
[مشاهده متن کامل]

مفهوم شهر که یک ایده زرتشتی بود از ابتدای شکل گیری دولت های ایرانی در فلات تا سقوط شاهنشاهی ایران در اثر حمله مسلمانان ثابت ماند. در ابتدا تنها از واژه ساده شهر برای اشاره به دولت حاکم بر ایران استفاده می شد، اما در زمان شاپور یکم واژه �ایرانیان� ( پارسی میانه: ērān ) نیز به آن افزوده شد تا به شکل �شهر ایرانیان� یا با مفهوم امروزی تر، �شاهنشاهی ایرانیان� ( پارسی میانه: ērānšahr ) در آید. اما با سقوط ساسانیان این مفهوم نیز به فراموشی سپرده شد و خود این واژه نیز به تغییر معنایی دچار گردیده و امروزه در فارسی به معنای town به کار می رود. با این حال هنوز ردپای آن در واژه هایی مانند شهریار دیده می شود.
واژه شهر با واژه شاه از یک ریشه مشترک گرفته شده است.
در سنگ نبشته های هخامنشی، شاهنشاهان ایرانی خود را �شاه کشورها� خوانده اند و از آنجایی که شاه و شهر دو مفهوم مرتبط هستند، این عنوان همزمان به دهیو و شهر اشاره دارد.

جناب علی باقری ریشه یابی کلمه را به درستی نشان دادند:
این کلمه تحریف شه ورد به معنای آبادی بزرگ است زیرا کلمه شاه به معنای بزرگ و ورد به معنای آبادی بوده است.
پ ن:
با تشکر از ایشان، باید افزون کنم واژه شاه در واژگان ایرانی و پارسی بسیار دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

البته درمورد شاه ورد، می توان به معنای" محل زندگی شاه" ، یا همان پایتخت هم گوشه چشمی داشت و ممکن است آنگونه بوده باشد.

در فرهنگ نامه های لغت تعریف های گوناگونی از شهر آمده است. غیاث الغات شهر را مترادف مدینه دانسته است. ناظم الاطبا در یک تعریف مبسوط تر شهر را �مدینه و بلد و اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنا می کنند و . . . بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد� قلمداد کرده است. برهان قاطع شهر را مترادف بلد، کوره، مصر و آبادی ای قلمداد کرده است که بر خانه های بسیار و خیابان ها و میدان ها و بازارها مشتمل بوده و دارای سازمان های اداری و انتظامی باشد. شرح دیگری نیز این فرهنگ برای شهر آورده و آن را مجموعه شمار زیادی از خانه ها، عمارات، خیابان ها و کوچه ها تعریف کرده که در ناحیه محدودی قرار دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

لغت نامه دهخدا شهر را مترادف آبادی، بلد، دیار، شهرستان، کشور، مدینه، ملک، ناحیه، ولایت، برج و ماه قلمداد کرده است. دهخدا برای توضیح بیشتر این لغت تعاریفی از چند کتاب نقل نموده ولی از خود چیزی نیاورده است. فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، شهر را لغتی پهلوی و معادل بلد و بلده دانسته است. سپس در شرح آن آورده است: �آبادیی بزرگ که دارای خیابان ها و کوچه ها و خانه ها و دکان ها و سکنه بسیار باشد�. وی همچنین این کلمه را مترادف �کشور� و �مملکت� نیز دانسته و برای این مفهوم کلماتی چون �شهر ایران�، �ایرانشهر�، �شهریار� و �شهربانو� را به عنوان شاهد مثال آورده است. فرهنگ فارسی عمید، شهر را ابتدا �مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تأسیسات اداری و امثال آن� دانسته و سپس �مردم شهر [و] اهالی شهر� را معنای مجازی آن قلمداد کرده است. فرهنگ فشرده سخن برای شهر، سه معنی در نظر گرفته است: �1 - مجموعه مسکونی بزرگ با جمعیت بسیار که شامل تأسیسات اداری، رفاهی، بازارها و خیابان های متعدد است. 2 - مردمی که در شهر زندگی می کنند. 3 - کشور�.
در قاموس کتاب مقدس آمده است که �در تواریخ بنی اسرائیل تمیز شهر از ده در نهایت اشکال است اما همین قدر معلوم می توان نمود که هر شهری بدواً ده بی حفاظ و بی دیوار و خندق بوده و چون عدد اهالی به حد کفایت می رسید در پی محافظت و حفظ خود افتاده دیوار و خندقی از برای آن ده قرار داده متدرجاً بزرگ می شد و یا قصبه مانند می گشت. دیوارهای شهرها بلند و دارای دروازه ها و پشتبندها و برج ها می بود و بعضی دیوارها از چوب و غیره ساخته شده است که قابل سوختن بوده و دروازه های شهرها را گاهی از اوقات با صفحات مس و آهن می پوشانیدند و یا اینکه در را از این فلزات می ساختند. �
نظریه پردازان مدرن نیز به شهر پرداخته و هر کدام تعریفی از آن ارائه داده اند. به عقیدة وبر، شهر از نظر فیزیکی عبارت است از یک استقرارِ محصورِ بزرگِ پرجمعیت که در آن فضاهای معین سیاسی، اقتصادی، مذهبی، سکونتی و تجمع عمومی تعریفشده بود. از نظر انتزاعی، شهر محل سکونت انسان ها در مقام شهروندان آزاد همراه با مجمعی از نمایندگان است. از نظر اقتصادی، شهر محل سکونت تولیدکنندگان انواع کاالاهایی است که یا از محل تجارت و یا فعالیت تولیدی به دست آورده و جهت فروش در بازار شهر عرضه می کنند و دیگر خبری از شیوة قدیمی مبنی بر تولید مستقل در داخل خانواده نیست. از نظر سیاسی، شهر مستقل بوده ( دولتـشهر ) و اداره آن بر اساس قوانین داخلی صورت می گیرد. امیل دورکیم، شهر را �امکان همبستگی های ارگانیک� تعریف می کند. ارنست برگس و رودریک مک کنزی شهر را �ارگانیزم طبیعی� و �محل اسکان انسان متمدن� می دانند.
رضا مستوفی الممالکی شهر را این گونه تعریف کرده است: �شهر یکی از تکامل یافته ترین پدیده های جغرافیایی است که عبارت است از: چشم انداز نهایی ساخته شده به دست انسان که نتیجه آخرین دخالت ها و پیشرفتته ترین عملکردهای انسانی در محیط زیست خود به شمار می رود. در حقیقت شهر آخرین مظاهر پیشرفت فنی، اقتصادی و فرهنگی را در محیط های مساعد طبیعی نشان می دهد که تراکم جمعیت دوری از اقتصاد بسته کشاورزی، نقش یابی، ارتباط و شکل گیری اکولوژی شهری از ویژگی اصلی آن محسوب می شود. �
نویسندگان متقدم نیز برداشت های ویژه ای از واژه �شهر� داشته اند. مؤلف حدودالعالم من المشرق الی المغرب واژه �شهر� را به مفهومی شبیه مفهوم امروزی آن مورد استفاده قرار داده است. ناصرخسرو قبادیانی، مترجم کتاب اشکال العالم جیهانی و حمدلله مستوفی نیز لغت �شهر� را به مفهوم امروزی به کار برده اند. محمد بن اسعد بن عبدالله تستری در ترجمه ممالک و مسالک اثر ابواسحق ابراهیم اصطخری از لغت شهر با همین مفهوم استفاده کرده است. این نویسنده حتی شهرهای کوچک مجاور شهرهای بزرگ را نیز مانند امروز شهر نامیده و آن را از �توابع و لواحق� شهرهای بزرگ شمرده است و آنها را با صفت کوچک و بزرگ ممتاز ساخته است که در اینجا به مفهوم امروزی شهرستان نزدیک شده است. محمد بن اسعد تستری گاهی نیز �شهر� را به عنوان بخشی از شهر یاد کرده که در این صورت با قرار دادن لغت �نفس� قبل از آن، عبارت �نفسِ شهر� را برساخته تا نشان دهد که به طور دقیق چه مفهومی از این واژه را در نظر دارد. مفهوم مورد نظر وی در این موارد یکی از بخش های سه گانه شهر در کنار کهندژ و ربض نزد ایرانیان متقدم است.
اما جا دارد دو نکته بر مبحث اخیر افزوده شود: یکی این که در کتاب اشکال العالم جیهانی شهر در معنایی ویژه به کار رفته است. وی دیه های اطراف هر شهر ( به مفهوم محدود آن ) را نیز زیرمجموعه شهر دانسته است. این چیزی است که در ترجمه مسالک و ممالک نیز گاهی می توان دید. نکته دیگر این که ترجمه کتاب ممالک و مسالک از واژه شهر به مفهومی بسیار گسترده تر از مفهوم اشکال العالم استفاده کرده زیرا برای تعریف �هند� با تمام گستره جغرافیای تاریخی آن از لفظ �شهر� استفاده کرده است. لذا می توان گفت که در اینجا منظور وی از شهر، همان کشور است: یعنی شبیه همان معنایی که در لغت ایرانشهر نزد بسیاری از نویسندگان دارد.
مؤلف احسن التقاسیم با استفاده از استعاراتی ویژه، شهرها را تقسیم بندی نموده است. نخست به بزرگترین شهرها پرداخته و آنها را امصار و مفرد آن، مصر نامیده است. وی امصار را به شاهان تشبیه کرده است، سپس از شهرهای اصلیِ خوره ها موسوم به قصبات یاد کرده و آنها را چون حاجبان فرض کرده و در نهایت به شهرهای تابع هر قصبه پرداخته، آنها را به جنود تشبیه کرده و ابواب جمعی حاجبان شمرده است.
در توضیح این پدیده ها باید گفت که امصار، بزرگ ترین نمونه شهرها در بلاد اسلامی بوده اند. در بازه زمانی پژوهش هیچ مصری در سواحل جنوبی ایران وجود نداشته است. قصبه دارای یک امتیاز ویژه بوده و مرکزیت یک منطقه اداری موسوم به خوره را حمل می کرده است. در سواحل جنوب از ارجان و دورق به عنوان قصبه یاد شده است. اما شهر پرآوازه سیراف فاقد این امتیاز بوده است. لذا سیراف و مابقی شهرهای سواحل جنوب ذیل مفهوم شهر و شهرک قرار گرفته اند. شهرک، مکانی کوچک تر از شهر بوده که در قیاس با دیهه از نظر جمعیتی و کالبدی به شهر شبیه تر بوده است.
در یکی از عام ترین تعریف ها از شهر گفته اند که شهر محل اسکان و فعالیت گروهی از انسان ها است. براین اساس منظور از شهر تنها سازه های فیزیکی آن نیست بلکه شامل گروه ها و طبقات ساکن در آن، سابقه و قدمت آن و شیوه سکونت شهروندان یا فرهنگ مکان گزینی شهرنشینان می باشد. بنابراین شهر و شهرنشینی متلازم یکدیگرند.
دهخدا �شهرنشین� را متضاد �ده نشین� و مترادف �مدنی، متمدن، حضری، دهقان [و] شهرگان� دانسته است. دکتر محمد معین واژه �شهرنشین� را در فرهنگ فارسی خود قید نکرده است. اما انوری این واژه را در شمار لغات مجموعه فرهنگ نامه خود قرار داده و اصطلاح شهرنشین را �آن که در شهر سکونت دارد [و] ساکن شهر� است معنا کرده است و لغت قدیمی �شهرگان� را معادل شهرنشین دانسته است. فرهنگ فارسی عمید شهرنشین را مترادف �حضری [و] کسی که در شهر زندگی می کند� دانسته است.
گیلبرت شهرنشینی را امری پایدار دانسته که تحت تأثیر شرایط مختلف یک شهر از قبیل بزرگی و کوچکی آن، کم جمعیت یا پرجمعیت بودن آن، فقر و غنای شهری و مسایلی از این قبیل می باشد.
شهرنشینی در شهرهای خودساز با شهرهای دیگرساز تفاوت دارد. در شهرهای خودساز زندگی روستایی تکامل پیدا کرده و به مرحله بالاتری رسیده که بدان زندگی شهری می گویند اما در شهرهای دیگرساز ابتدا کالبد فیزیکی شهر ایجاد شده و سپس عده ای برای سکونت بدان فراخوانده شده اند. به زبان دیگر در شهرهای خودساز شهرنشینی پیش از کالبد شهر یا در تلازم با آن به وجود آمده است.

شهر
شهر = شه، راه
شهر = راه خوب
شهر = جای گیر و دار و زیبا که کار و بار زیاد و مردم زیاد و جاه هایی زیبا در آن باشد.
شهر = راه خوب
شهر سازی کار نیک و خوب است.
راه خوب بسازید تا مردم با هم به آسانی ببینند و بشناسند.
در گاتاهای اشوزرتشت شوئیتر معنای شهر داشته
به ترکی kent yurd
واژه شهر از پارسی میانه شهر و از پارسی باستان χşaθra - گرفته شده است
در پارسی باستان کند گفته میشده مانند
کندو
سمرکند
تاشکند
کندوان
و همریشه با واژه کندن میباشد
شهر = شه را = شه را = شهر برابر است به انچه به تازی انرا مُلک و مملکت خوانند و شه و شهرو شهرستان = مَلک و ملک و مملکت است به تازی - و گویه دیگر ش به پارسی شار و خهر و خار و هار است - انچه امروز انرا شهر میگویند به پارسی پهله و پهلو و پارس و پلخه ( بلخ ) و پهره و فهرج و پرهه است
...
[مشاهده متن کامل]

چون بره باشم باشم بغم خانه و خهر
چون بشهر آیم باشم به بسیجیدن راه
فرخی سیستانی -
هنوز در سیستان و رج انرا خهر گویند

شهر دگرگون شده واژه خشثرا هست
که در پارسی نو معمولا خ قبل از ش حذف شده مانند پخشه که شده پشه
و همچنین در پارسی نو ث به ه تبدیل شده
شهر در عربی به معنای ( مدینة ) است.
یاعلی.
Kent در زبان آذری به معنای روستای بزرگ یا پر رفت و آمد است ولی در ترکی استانبولی به معنای شهر بکار میرود ( گویی شهر را به همان روستای بزرگ و پر تردد تشبیه کرده باشند ) در عوض به روستا k�y میگویند . در
...
[مشاهده متن کامل]
ریشه یابی کلمه başkent نیز این مورد را میتوان دید ترجمه دقیق کلمات متشکله می شود: دِه بالایی در صورتی که جمع این دو کلمه مستقلا به معنای پایتخت است .

شهر : این کلمه تحریف شه ورد به معنای آبادی بزرگ است زیرا کلمه شاه به معنای بزرگ و ورد به معنای آبادی بوده است.
دیار
روستای بزرگ
جاایی که مردم زیادی دران زندگی کنن
در زبان عربی گاهی به معنای عالم و دانشمند نیز استعمال شده است
شهر همان مدینه یا مدن است ولی نام خود را از شهرت و آوازه گرفته است و درجه بندی خاصی دارد
بلدی که مشهور گردیده
به عربی :مدینه
به انگلیسی :City
بانک شهر، این نام یکسره از روی نام انگلیس اش ترجمه و برگردان شده است. می دانید که در امریکا بانکی به همین نام �سیتی بانک� یا با تمرین تلفظ امریکایی اش �سیدی بنک� وجود دارد. که بانک وابسته به شهرداری تهران است و نام گذاری یا برگردان ما بود.
در ترکی آذربایجانی :
یورد ، بؤلگه ، یئر
کلمه شهر با معنی متفاوت در زبان لری بختیاری
Sher::شیر جنگل، شر
به عربی به معنای
مدینه، بلد
و به فارسی به معنای دیاراست
( ع ) شَهْر : أحَدُ أشْهُرِ السّنَة به پارسی ماه گاهنامه. بعنوان مثال در نامه های دوره قاجاریه تاریخ نامه اینطور درج میشده: روز شنبه 27 شهر رمضان 1318 یا هفتم شهر ذوالقعدةالحرام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس