شهد

/Sahd/

    honey
    nectar
    honey-dew
    ambrosia
    bleed
    juice
    liquor
    treacle
    honey(comb)

فارسی به انگلیسی

شهد افشان
mellifluous

شهد افشانی
mellifluence

شهد الله
indeed, truly, may god witness

شهد گیاه
honeydew

شهد مانند
ambrosial, treacly

مترادف ها

ooze (اسم)
چکیده، جریان، شهد، لجن زار، جاری، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ

ambrosia (اسم)
شهد، مهدی بهشتی

nectar (اسم)
شهد، شربت، نوش، شراب لذیذ خدایان یونان

honey (اسم)
شهد، معشوق، عزیز، عسل، انگبین

molasses (اسم)
شهد، شیره، ملاس، شیره قند

پیشنهاد کاربران

شیرینی ، عسل
شهد فائق: بهترین عسل، بهترین شیرینی
شهد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آپیتن āpitan ( پهلوی )
رنگال rangāl ( کردی )
فقط میتوانم بگویم شهد با انگبین / شیره / شیرابه / نوش یکی میباشد
ریشه شناسی
انگبین = انگ ( همان هنگ و به چمار جمع می باشد = ایضاً فشرده اینجا کاربرد دارد ) گوین یا گون همان گیاه میباشد => انگبین یا انگوین = عصاره و جمع شده گیاه
...
[مشاهده متن کامل]

شیره / شیر / شار / سار از جاری شدن آمده و هر چیز جاری شده ای ابکی یا همان شیری می باشد ( توجه اینکه شیرین یعنی آبی و نه قندی اما در گذر زمان دگر چم یافت ) پس شیر یا شیره یعنی مایع و ابکی
نوش = از نوشیدن و نیش یا نش آمده ( همچون نشست ) و به چم قرار گرفتن است وفتی چیزی را مینوشید در خود قرار میدهد و نیش هم یعنی قرار گرفته که در بدن قرار میگیرد / نشستن هم یعنی جلسه یا جلوس کردن یا قرار گرفتن
با سپاس

نوش
. . .
شهد
" سَهیستَن" با بُن کنونیِ " سَه" در زبانِ پارسیِ میانی - پهلوی به چمِ " به نظر آمدن، نمایان شدن" بوده است. این کارواژه در زبانِ پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " سَهِستَن" در آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

تکواژهایِ کارواژه یِ " سَهِستَن":
1 - سَه:
"سَه" از کارواژه یِ " سَهستَن"، برآمده از واژه هایِ " سَد ( پارسیِ کُهن ) ، سَند ( اوستایی ) " بوده است.
" سَد/سَند" به چمهای زیر بوده اند:
1. 1 - نمایان شدن، پدیدار شدن
2. 1 - دیده شدن
3. 1 - به نظر آمدن، به نظر رسیدن، به نظر می رسد ( که ) - ، انگار ( که ) -
نمونه:به نظر می رسد ( =انگار ) که آنها دارند کتک ( ضربه ) می زنند، ( ولی ) آنها نمی زنند.
4. 1 - جلوه کردن، به نظر رسیدن، ظاهر شدن، نمودار شدن، نمود یافتن
نمونه: ( زیاد ) بنظر نمی رسد که چه کاری توسط من انجام شده است.
5. 1 - به نظر می رسد - ، اینطور به نظر می آید - ، ( برایِ او ) انگار اینگونه است ( که ) - ، برای او باورکردنی است ( که ) -
6. 1 - پَسَند آمدن یا مورد پسند بودن، ( چیزی ) به دل نشستن، خوشایند بودن یاخوش آمدن
2 - "ستَن"
نشانه یِ مصدریِ " ستَن"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
چنانکه از فرتورِ زیر پیداست، mp. sahet: videtur نشاندهنده یِ این است که:
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " سَهیت" به چمِ " به نظر می رسد، به نظر می آید" بوده است.
( mp کوتاه شده یِ "پارسی میانه" است. )
نکته2:
در اوستایی واژه یِ " سَذا" به چمهایِ
1 - " ظهورِ، پدیدار شدنِ، برآمدنِ، طلوعِ تودگانِ ( =اجرامِ ) درخشانِ آسمانی"
2 - خوشآیندی ( خوش آمدن ) ، دلپسندی، خُرسندی ( رضایتمندی )
بوده است. چنانکه در یکی از فرتورهای زیر پیداست، کریستین بارتولومه واژه یِ " سَذا" را برابرِ " Aufgehen" دانسته است که در زبانِ آلمانی به چمِ " برآمدنِ ( خورشیدو. . . ) " است ولی در نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" این واژه به نادرستی به چمِ " فرورونده، غروب کننده" آمده است؛به هر روی این واژه با " نمایان شدن" پیوند دارد که "برآمدَن" را به روشنی بازنمایی می کند.
نکته 3:
چنانکه روشن است، "سَند/سَد" با واژه یِ " پَسَند" در پارسی نیز همریشه هستند.
نکته 4:
واژگانِ "videri، videtur " با واژه یِ " video" همریشه هستند. ازآنجایی که واژگانِ " سَد، سَند" با " videri " و واژه یِ پارسیِ میانه یِ " سَهیت" با "videtur" هممعنا می باشند، پس به آسانی می توان برابری درخور از کارواژه یِ " سَهِستَن" برای " video ویدئو" پیدا نمود.
نکته 5:
واژگانِ " شاهد، شهید، شهود، مشهود و. . . " در زبانِ عربی از ریشه یِ " شَهِدَ" هستند که خودِ " شَهِدَ" برگرفته از واژه یِ " سَهیت" و " سهیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. ( دگرگونیِ آواییِ ( س/ش ) در زبانها رواگمند ( =رایج ) بوده است. )
ولی باید بدانیم که در زبانِ پارسی نبایست واژگان بر وزنهای عربی بکار روند؛چراکه در زبانِ پارسی تکواژها فروشکافته نمی شوند ولی در عربی چنین هست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 1395 و 1409 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
2 - بخشِ 1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"

شهدشهد
عسل شیرین
شهد، عربی است. پارسیِ آن، برخی از این ها می تواند باشد:
شیره
نوش
نوشه
چکیده
شیرابه
اَفشُره
فشرده
پارسی را پاس بداریم.

بپرس