hear
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
پذیرا، شنوا، حاضر به قبول
پیشنهاد کاربران
حواس پنجگانه در پارسی سره
●احساس کردن ( در چم و معنای همگانی ) = چشیدن / چشش / چشایی
امروز ما از چشیدن برای مزه مزه کردن بهره می بریم ولی چمار درست این ستاک چشیدن در چم همگانی است مانند:
که این درد هر کس بباید چشید
... [مشاهده متن کامل]
شکیبائی و نام باید گزید ( فردوسی )
۱. بینایی / دیدن / بینش
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا ( رودکی )
۲. شنوایی / شنفتن / شِنَوِش
بشنوانید مرا شیون من وز دل سنگ
بشنوید آه رشید ار شنوائید همه ( خاقانی شروانی )
۳. بویایی / بوییدن / بویش
گر نداری خون مشک آهوان
سنبل تر بهر بویایی فرست ( خاقانی شروانی )
۴. مزایی / مزیدن یا مچتن ( پارسی میانه ) / مزش
وزان پس به کار دگر درخزیم
که تلخی مزیدیم و شیرین مزیم ( فردوسی )
۵. بساوایی / بساویدن یا پسودن / بساوش
کمندی بر آن کنگره درببست
گره زد برو چند و ببسود دست ( فردوسی )
●احساس کردن ( در چم و معنای همگانی ) = چشیدن / چشش / چشایی
امروز ما از چشیدن برای مزه مزه کردن بهره می بریم ولی چمار درست این ستاک چشیدن در چم همگانی است مانند:
که این درد هر کس بباید چشید
... [مشاهده متن کامل]
شکیبائی و نام باید گزید ( فردوسی )
۱. بینایی / دیدن / بینش
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا ( رودکی )
۲. شنوایی / شنفتن / شِنَوِش
بشنوانید مرا شیون من وز دل سنگ
بشنوید آه رشید ار شنوائید همه ( خاقانی شروانی )
۳. بویایی / بوییدن / بویش
گر نداری خون مشک آهوان
سنبل تر بهر بویایی فرست ( خاقانی شروانی )
۴. مزایی / مزیدن یا مچتن ( پارسی میانه ) / مزش
وزان پس به کار دگر درخزیم
که تلخی مزیدیم و شیرین مزیم ( فردوسی )
۵. بساوایی / بساویدن یا پسودن / بساوش
کمندی بر آن کنگره درببست
گره زد برو چند و ببسود دست ( فردوسی )
منبع. فرهنگ عمید


واژه شنوا کاملا پارسی است چون در عربی می شود المستمع در ترکی می شود dinleyici این واژه یعنی شنوا صد درصد پارسی است.
نیوشنده
نیوشا