شناخت

/SenAxt/

    cognition
    cognizance
    intimacy
    knowledge
    recognition
    understanding

فارسی به انگلیسی

شناخت اب و هوای یک ناحیه
climatology

شناخت پذیر
cognizable, recognizable

شناخت تفاوت
discrimination

شناخت رسوم و شعائر
ritualism

شناخت محیط زیست
ecology

شناخت معانی
pragmatics

شناخت ناپذیر
imponderable

شناخت کم
nodding acquaintance

شناخت یون های گرما زاد
thermionics

مترادف ها

recognition (اسم)
تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت

cognition (اسم)
معرفت، شناخت، ادراک

پیشنهاد کاربران

در فرهنگ لری دربارهء شناختن کسان میگویند؛
"برای اینکه کسی را بشناسی یا باید همسایه اش بود ویا همسفرش شد . "
از پند واندرز ( گُتَه ) لری.
تلاش شناسی.
کشاورز با ابزاری به نام شن باتازش باد ترت دانه را به هوا میاندازد وباد کاه را می برد ودانه به زمین در جای خود می افتد که این شن آختن شن آخت را شناخت میگوییم نام دیگر این کار شنیاری است.
شناخت یعنی آگاهی، شناسایی، اطلاعات، حقیقت، تشخیص وانتخاب
معرفت ، عارف
فلسفه، فیلسوف
شناخت، شناسنده
دانست، داننده
دریافت، دریابنده
دریافت
شناخت ( COGNITION ) :[اصطلاح جامعه شناسی] فرایندهای اندیشه ی انسانی شامل ادراک، استدلال و یادآوری.
منبع https://rasekhoon. net

شناخت اخلاق و ویژگی های فلانی
بلد باخبر آگاه شناسنده
آگاهی، باز شناخت ، معرفت ، ادراک
یعنی دانستن چیز هایی به غیر از حریم خصوصی از یک نفر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس