چراغ، روشنایی
candle
شمع. [ ش َ ] ( ع مص ) بازی و مزاح کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . بازی کردن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) . || پریشان و متفرق شدن چیزی. || ترک دادن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
شمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] ( ع اِ ) موم شمع ( و آن مولد است ) . ( منتهی الارب ) . موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. ( از اقرب الموارد ) . موم. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از غیاث ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) . ابومونس. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) . بومونس. ( یادداشت مؤلف ) . شما. عسو. ( از منتهی الارب ) . به فارسی موم نامند، زرد و سرخ او را به تکرار گداختن و در آب سرد ریختن و آویختن در ماهتاب سفید میکنند و استعمال طبی دارد. ( از تحفه حکیم مؤمن ) . او را به رومی فاروس ، فیرین و فیرونا هم گویند و به هندی بکن و به فارسی موم گویند و بهترین نوع موم آن است که رنگ او به سرخی مایل باشد و نیک چرب بود و بوی عسل از او به مشام آید. ( از صیدنه ابوریحان بیرونی ) . || آنچه برای روشنی سوزند. ( منتهی الارب ) . آنچه برای روشنایی سوزند و گفته اند شمع ( به تحریک ) کلام عرب است و شمع ( به سکون ) از لغات مولده می باشد. ( آنندراج ) ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) . 
|| شماله. آن چیز که از موم و یا پیه ساخته برای روشنایی می سوزانند. ( ناظم الاطباء ) . در فارسی به سکون میم مستعمل است بمعنی چیزی که از موم یا از پیه ساخته روشن می کنند و این مجاز است از قبیل تسمیةالشی باسم مادته و آن را به فارسی شماله گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( بهار عجم ) . آتشین جولان ، مهر فروغ ، شب افروز، گدازیافته ، جان سوز، نیم سوز، ماتم زده از صفات ؛ و انگشت ، دست ، قلم ، کلک ، علم ، الف ، مصرع ، خوشه ، شاخسار، عروس ، از تشبیهات اوست. ( آنندراج ) . وسیله روشنایی از پیه گداخته به قطر انگشتی و بیشتر و کم و بیش به درازی دو انگشت و فتیله ای در میان. چیزی از پیه گداخته به قطر انگشتی کرده که روشنایی را سوزند. قسم عادی آن را شمع پیهی و قسم اعلای آنرا شمع کافوری نامند و امروزه برای سوزاندن در مساجد و تکایا از مواد کم بها سازندش. با افروختن و روشن کردن ، کشتن ، مردن ، خاموش کردن ، خاموش شدن و زدن مستعمل است. ( یادداشت مؤلف ) :
گر چراغی ز پیش ما برداشت
باز شمعی بجای او بنهاد. 
منبع. لغت نامه دهخدا
اسپندار ، فاروسی
شمع: این واژه در عربی الشَمَع ashshama با تشدید شین است و جمع آن شموع است و به موم گفته می شود. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) . 
قندیل نیز که در سغدی کندیله kandila می باشد، واژه ای سُریانی است و پارسی نیست. ( نگاه کنید به فرهنگ واژه های سغدی، بدرالزمان قریب )  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سِپَندار ( برهان قاطع ) 
لَندیاد ( پشتو )
کردی کرمانجی و سورانی: موم
کردی کرمانشاهی ( کلهری ) و کردی سنندجی ( اردلانی ) : شم
قسمت های مختلف ماشین به انگلیسی:
hood ( American ) / bonnet ( British ) = کاپوت
headlight / headlamp ( British ) = چراغ جلو
taillight / rear light ( British ) = چراغ عقب
front bumper = سپر جلو 
 ...  [مشاهده متن کامل]  
rear bumper = سپر عقب
windscreen ( British ) / windshield ( American ) = شیشه جلو
rear window = شیشه عقب
side window = شیشه بغل
windscreen wiper ( British ) / windshield wiper ( American ) = برف پاک کن
roof = سقف
sunroof = پنجره سقفی
roofrack = باربند
 
trunk ( American ) / boot ( British ) = صندوق عقب
antenna ( American ) / aerial ( British ) = آنتن 
tailpipe / exhaust / exhaust pipe = لوله اگزوز
wing ( British ) / fender ( American ) = گلگیر
tire ( American ) / tyre ( British ) = چرخ
hubcap / wheel cover / wheel trim = قالپاق
spare tire / spare tyre = لاستیک زاپاس
chassis = شاسی
number plate ( British ) / license plate ( American ) = پلاک
gas pedal ( American ) / accelerator ( British ) = پدال گاز
brake pedal = پدال ترمز
clutch = کلاچ
emergency brake ( American ) / handbrake ( British ) = ترمز دستی
brake pad = لنت ترمز
wing mirror ( British ) / side - view mirror ( American ) = آینه بغل
rear - view mirror = آینه وسط
steering wheel = فرمان
horn = بوق
ignition = استارت
gear lever ( British ) / gear stick ( British ) / gear shift ( American ) = دسته دنده
instrument panel = صفحه نشانگر آمپر ها
milometer ( British ) / mileometer ( British ) / odometer ( American ) / the clock ( informal ) = کیلومتر شمار
speedometer = سرعت سنج
fuel gauge = آمپر سوخت
tachometer / rev counter = تاکومتر، دور سنج موتور
satnav / sat nav ( satellite navigation ) = مسیریاب، مکان یاب
glove compartment / glove box = جعبه داشبورد
dashboard = داشبورد
seat belt = کمربند ایمنی
door handle = دستگیره در
cooler = کولر
heater = بخاری
air vent = دریچه کولر ( و بخاری ) 
headrest = پشت سری صندلی
visor = آفتاب گیر
driver's seat = صندلی راننده
passenger seat = صندلی شاگرد
stop light / brake light = چراغ ترمز
reversing light ( British ) / backup light ( American ) = چراغ دنده عقب
turn signal ( American ) / indicator ( British ) / blinker ( informal ) = راهنما
oil filter = فیلتر روغن
air filter = فیلتر هوا
radiator = رادیاتور
fuel tank = باک بنزین
gas cap / filler cap = درپوش باک بنزین
spark plug / sparking plug = شمع
fuel injection system = کاربُراتور
radiator hose = شلنگ رادیاتور
fan belt / serpentine belt / alternator belt = تسمه پروانه، تسمه دینام
timing belt = تسمه تایم
alternator = دینام
cylinder = سیلندر
piston = پیستون
gearbox = گیربکس
coolant = مایع خنک کننده
airbag = کیسه هوا
automatic transmission ( AT ) = دنده اتوماتیک
manual transmission ( MT ) = گیربکس دستی، دنده دستی
برای واژه ی شمع جدای شماله میتوان از افروزه هم بهره گرفت
شاخ بیجاده . [ خ ِ دَ / دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شمع : باده پیش آرو پیش من بنشین شاخ بیجاده پیش من بنشان . قطران .
وازه شمع در پایان " عین " دارد که یعنی برگرفته از واژه گان ایرانی است ، عین را باید کنار گذاشت و دید که " شم" از کجا آمده و از کدام ریشه است ، االبته در زبان آرامی شم به معنی بو است و چه بسا که شمع ریشه 
 ...  [مشاهده متن کامل]   آرامی داشته باشد ، چون یکی از کاربرد های شمع برای خوشبو کردن بوده و هست و شاید این واژه همخانواده با واژه شماله باشد ، بهرحال ، عربی نیست.
شَماله ( شَمَله ) بهترین گزینه برای شمع میباشد
نخل موم. [ ن َ ل ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت پرگل یا پرمیوه که از موم الوان سازند. ( غیاث اللغات ) . نخل مومین. شبیه نخل که از موم کنند :
طبع مسکینت محصص از هنر
همچونخل موم بی برگ وثمر. 
مولوی ( از جهانگیری ) .  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
|| کنایه از شمع است :
روی گرمی چونبینیم به کس وانشویم
نخل مومیم به جز شعله که چیند بر ما؟
کلیم ( از آنندراج ) .
چرا اینقدر تبلیغ میذارید 
اعصاب ادم داغون میشه
یکای بین المللی شدت روشنایی هم هست
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
درود ُ سپاس
واژه شمع در پارسی می تواند همان کندیل یا قندیل باشد، 
همانگونه که قندیل یخی همانند استالاکتیت ( چکنده ) ، از یخ بستن آب جریان یافته از بالا به پایین ساخته می شود. 
در شمع نیز ابتدا موم آب شده و پس از جریان رو به پایین، دوباره سرد و سخت می شود، پس نام قندیل یخی در اصل از قندیل یا کندیل به چم شمع است. 
 ...  [مشاهده متن کامل]  شمع ( Shore ) [اصطلاح دریانوردی] :تیرهای قابل حمل چوبی که در هنگام ساخت کشتی و یا کنترل صدمات بعنوان تقویت و پشتیبان در پشت دیوارها و یا زیر سقفها قرار داده می شوند.
موم
شمع های دست ساز رعنا
در زبان اوستایی واژه *skambǝn به مانای شمع کوبیدن ستون پایه pillar piling است که در زبانهای گروه PIE به شکل * skambh به مانای to prop up آمده است. sk صدای ش میدهد مانند schedule که سکیجول و شیجول خوانده میشود.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
*پیرس ( منبع ) :
Indo - European etymology: Compiled by Sergei Nikolayev on the basis of A. Walde and J. Pokorny's dictionary
به انگلیسی:candle
یک منبع نور که انرژی شیمیایی را به نورانی و گرمایی تبدیل میکند که از پارافین تولید میشود و کاربرد های مذهبی در دین مسیحیت دارد و در مراسم عقد هم جزو اجزای جدا نشدنی است 
شمع معطر هم کارکرد درمانی دارد و اولین سازندگان آن فنیقیانند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)