شمس

/Sams/

    sun
    masculine proper name

فارسی به انگلیسی

شمس الدین
masculine proper name, sun of the faith

شمس الدین محمد حافظ
hafiz

شمس کاذب
parhelion

پیشنهاد کاربران

شمس در اصل شِمِش بوده و یک کلمه سامی است این واژه عبری است و در عربی به شمس تغییر یافته در بیشتر موارد ش عبری در عربی به س بدل می شود مثل ارشلیم که در عربی می شود ارسلیم یا موشی که در عربی می شود موسی .
...
[مشاهده متن کامل]

شمش در اصل نوعی خدا بوده که مربوط به ادیان خورشید پرستی است .
این کلمه سامی است . در عبری שמש
به لاتین she - mesh شمش
توفیقی در کتاب ادیان بزرگ می نویسد :
شِمِش : شِمِش ( خدای خورشید ) ، یکی از شش خدای معروف بابلیان قدیم در بین النهرین . این خدایان به ترتیب زیر بودند :
( ( میان خدایان بی شمار بابلیان ، شش خدا معروف تر شدند که در دو دسته ی سه تایی ( تثلیث ) مورد پرستش بودند . تثلیث اول از آنو ( خدای آسمان ) ، اِنیل ( خدای فضا و جنگ ) و ائا ( خدای آب ) و تثلیث دوم از شِمِش ( خدای خورشید ) ، سین ( خدای ماه ) و ایشار ( خدای مونث ) تشکیل شده بود . ) ) ( توفیقی، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398 : 20 )

شمس ؛ کلیدواژه ی اصلی این کلمه شم به معنی جریان انرژی می باشد.
از کلمه ی شم در کلماتی مثل شمع شماع شمیم شومینه شمشیر و. . . استفاده شده است.
سه کلمه ی شمس شامس و شموس به ترتیب به مفهوم خورشید و تابان و خورشیدها دارای معنی می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر از زاویه ی ذات و هویت حروف به کلمه ی شمس نظر کنیم متضاد کلمه ی شمس کلمه ی زمس در زمستان یا کلمه ی زمهریر به معنی سرمای سوزان می باشد.
ذات سه حرف ( ش س ز ) در کلمات بدین صورت است ؛
ذات حرف ( ش ) در کلمات نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی با حجم و کمیت زیاد می باشد مثل شیر شرجی شارژ شَرَیان و. . .
ذات حرف ( ز ) در کلمات نمایانگر یک جریان با کمیت کم و کیفیت زیاد می باشد. ذات حرف ( ز ) در کلماتی که معمولاً کمیت زیادی ندارند ولی کیفیت زیاد را دارا هستند. اصطلاح فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.
مقدار و کمیت و حجم کم ولی دارای قدرت و نفوذپذیری بالا و بُرد زیاد و رسا با سرعت زیاد را می رساند مثل زهر زمان تیز سوزن نیزه زبر و زرنگ زِبِل زبری خز خزان خزنده خیزش ظرف ظریف زیاد ذات زود گذر زر زهر ضماد روز روزنه زمین زمان زندان حَض زوج ریز زیاد زید مزه نزد نزدیک زدن زنده زندگی فیزیک فیض فضا ضیافت اضافه حذف.
ذات حرف ( س ) در میان کلمات یک ذات بینابینی میان دو ذات ( ش ز ) می باشد و نمایانگر اعتدال در مفاهیم در بُعد انرژی منطبق با عالم واقع را می رساند. مثل کلمه ی سماوات به مفهوم حرارت لطیف و روح افزا یا سلامتی یا سامانه سازمان سیاست سیستم زیست و. . .
به عنوان مثال از زاویه ی قانون اولویت آوا نسبت به نگارگری به کلمه ی ضمیمه نگاه کنیم ذات حرف ز در این کلمه نمایانگر افزودن چیزی با کمیت کم جهت کیفیت بخشی به یک مطلب برگه پرونده وسایل یا هر چیزی است.
اگر هر سه حرف ( ش س ز ) را در یک کلمه با سه ریخت جهت تبیین بهتر مطلب یعنی سه مقوله ی کمیت اعتدال و کیفیت نشان بدهیم مثل جشن جسر جسور و جزر و جزیره می باشد
البته این نکته را هم باید در نظر گرفت که برای رسیدن به مفهوم کلمات باید دید از چه قوانینی برای ایجاد کلمه استفاده شده است. به گونه ای که قانون ذات حروف یکی از قوانین ایجاد کلمات در ساختمان کلمات می باشد و قانون و قواعد زیادی منطبق با عالم واقع برای ایجادشان وجود دارد.
جهت درک بهتر مطلب در خصوص مفهوم کلمه ی شمس در فلسفه و شناخت و قوانین ایجاد کلمات متن تحلیلی زیر خدمت علاقه مندان در این خصوص تبیین گردیده است ؛
شمشیر؛ از آنجایی که شمشیر یک فولاد گداخته شده و آبدیده می باشد شَم در کلمه ی شمشیر از یک زاویه به مفهوم گرما و حرارت منشعب از کلمه ی شمع و شمس و متضاد آن کلمه ی زمس مرتبط با زمستان به مفهوم سرما می باشد. و شمشیر به چیزی که شم در آن شارش یافته یا شارژ شده است. با این مدل برداشت از کلمه ی شَم در کلمه ی شمر به مفهوم سوزاننده یا داغ کننده یا آهنگر و شمشیر ساز قابل برداشت می شود. از کلمه ی شم در مکالمات روزمره با اصطلاح شم فنی یا شم سیاسی نیز استفاده می شود. همچنین کلمه ی شمعون به مفهوم مانند شمع و شماع به مفهوم شمع ساز و شومینه به مفهوم سوزان و تابان. و شمیم بهاری به مفهوم باد گرمی که در اواخر زمستان می وزد و شکننده ی سرماست یا باد گرمی که آب کننده ی برف و یخ می باشد.

لعیا شمسی با نام هنری شمس ( ۱۳۱۰ رشت، ایران - ۱۳۸۵، لس آنجلس، ایالات متحدهٔ آمریکا ) خواننده و بازیگر اهل ایران بود. او با خواندن ترانه های گیلکی شناخته شد.
شمس فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۲۸، در هجده سالگی در رادیو آغاز کرد. سپس وارد سینما شد و هنگام بازی در فیلم ولگرد با همسر خود حبیب الله بدیعی آشنا شد. از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۶ در ارکستر حبیب الله بدیعی خواننده بود. رابطه زناشویی این دو ناملایمات بسیاری داشت و مدتها موضوع حواشی مطبوعات آن دوران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

او بعد از انقلاب از ایران مهاجرت کرد و در مرداد ۱۳۸۵ در آمریکا درگذشت.
شمس از سال ۱۳۲۸ خوانندگی را شروع کرد. ابتدا در برنامه های شیر و خورشید سرخ و بعد به نام مستعار «ناشناس» در رادیو تهران می خواند. این خواننده نزد ابوالحسن صبا و حسین یاحقی تعلیم گرفت و از سال ۱۳۳۳ یا ۱۳۳۴ تا پایان سال ۱۳۳۶ در ارکستر شماره شش رادیو تهران که رهبری آن را بدیعی به عهده داشت می خواند. برنامه های این ارکستر شب های جمعه از رادیو پخش می شد. از معروف ترین تصنیف های این دوران تصنیف نرگس شیراز و دختر سنبل فروش می باشد.
او در چند فیلم سینمایی نیز بازی کرده است.
• ولگرد ( ۱۳۳۱ ) - مهدی رئیس فیروز
• بوسه مادر ( ۱۳۳۵ ) - عطاالله زاهد
• خورشید می درخشد ( ۱۳۳۵ ) - سردار ساگر
• همه گناهکاریم ( ۱۳۳۷ ) - رحیم روشنیان

شمس
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/شمس_(خواننده_ایرانی)
"شمس"
در زبان سومئری " utušus" در هیتی " duti - si" و در آکدی و عربی" samsi" به معنای غروب بکار رفته است. "دنیز کاراکورت" در کتاب "T�rk Mitoloji Ansiklopedisi" صفحه ٥٤، واژه " - sam sem" را واژه ای سومئری بیان می کند، که در معنی "عروج و بالا رفتن" معنی شده است. دنیز کاراکورت اضافه می کند که بیلگمیش بواسطه "sam - sem" برای دیدن "آنو" به آسمان عروج می کند. گفتنی است؛ در بین "بابلیان و آشوریان" نیز" šamaš" خدای خورشید شناخته می شود و در عربی امروزی نیز "شمس" در معنای خورشید است. در ترکی نیز کلمه " axşam - akşam" به معنی "غروب و به مفهوم خورشید روشن و سفید رنگ و طلوع ماه" بکار می رود. "معزز علمیه جیغ" در کتاب "GILGAMES" واژه "شام" نام منطقه ای در سوریه را برگرفته از "شم" سومئری و در معنای شمال می داند. معزز علمیه با اشاره به آیات قرآنی "شام - شمال و شمس" را ریشه در سومئری می داند، چرا که نه در قرآن و نه الواح؛ آکدی - بابلی - آشوری از جهات جغرافیایی شمال و جنوب نامی برده نشده است. حتی در قرآن فقط به جهات جغرافیایی "شرق و غرب" اشاره شده که نشان می دهد، این اقوام با جهات جغرافیایی "شمال و جنوب" آشنایی نداشتند. در بین ازبک ها و بومیان آمریکای جنوبی نیز " şamol" به معنی "باد شمالی و خورشید ظهرگاهی" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

از سری درس گفتارهای استاد عزیزم محدرضا فاضلی

شمس از شمع و صورت مخفف شده شمع ست یا شمع ئس باید باشد
🕋 ترتیب سوره های قرآن کریم:
1 ) سوره فاتحه ( حمد )
2 ) بقره
3 ) آل عمران
4 ) نساء
5 ) مائده
6 ) انعام
7 ) اعراف
8 ) انفال
9 ) توبه ( برائت )
10 ) یونس
11 ) هود
12 ) یوسف
...
[مشاهده متن کامل]

13 ) رعد
14 ) ابراهیم
15 ) حِجر
16 ) نحل
17 ) اِسراء ( بنی اسرائیل )
18 ) کهف
19 ) مریم
20 ) طه
21 ) انبیاء
22 ) حج
23 ) مؤمنون
24 ) نور
25 ) فرقان
26 ) شعراء
27 ) نمل
28 ) قصص
29 ) عنکبوت
30 ) روم
31 ) لقمان
32 ) سجدة
33 ) احزاب
34 ) سبأ
35 ) فاطر
36 ) یس
37 ) صافات
38 ) ص
39 ) زمر
40 ) غافر
41 ) فصّلت
42 ) شوری
43 ) زخرف
44 ) دخان
45 ) جاثیه
46 ) احقاف
47 ) محمد
48 ) فتح
49 ) حجرات
50 ) ق
51 ) ذاریات
52 ) طور
53 ) نجم
54 ) قمر
55 ) الرحمن
56 ) واقعه
57 ) حدید
58 ) مجادله
59 ) حشر
60 ) ممتحنه
61 ) صف
62 ) جمعه
63 ) منافقون
64 ) تغابن
65 ) طلاق
66 ) تحریم
67 ) مُلک
68 ) قلم
69 ) حاقه
70 ) معارج
71 ) نوح
72 ) جن
73 ) مزّمّل
74 ) مدثر
75 ) قیامه
76 ) انسان
77 ) مرسلات
78 ) نبأ
79 ) نازعات
80 ) عبس
81 ) تکویر
82 ) انفطار
83 ) مطففین
84 ) انشقاق
85 ) بروج
86 ) طارق
87 ) اعلی
88 ) غاشیه
89 ) فجر
90 ) بلد
91 ) شمس
92 ) لیل
93 ) ضحی
94 ) شرح
95 ) تین
96 ) علق
97 ) قدر
98 ) بینه
99 ) زلزله ( زلزال )
100 ) عادیات
101 ) قارعه
102 ) تکاثر
103 ) عصر
104 ) همزه
105 ) فیل
106 ) قریش
107 ) ماعون
108 ) کوثر
109 ) کافرون
110 ) نصر
111 ) مسد
112 ) اخلاص ( توحید )
113 ) فلق
114 ) ناس

این کلمه سامی است . در عبری שמש
به لاتین she - mesh شمش
بسیاری از واژگان پارسی پیش از اسلام به زبان عربی وارد شده اند. واین نشان از رابطه نزدیک این سرزمین ها با یکدیگر داشته است. واژه شمیسا یا شمس نیز یکی از آنها می باشد.
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوى شمسا Shamsa به معناى فروغ ، پرتو و خورشید برداشته و معرب نموده و ساخته اند : الشمس ، شُموس ، شَمِسَ - یَشْمَسُ و . . . !!! همتایان دیگر آن در پارسى اینهاست: خور - هور Xur - Hur ( پهلوى: خورشید،
...
[مشاهده متن کامل]

آفتاب ) ، خورشید - هورشید Xurshid - Hurshid ، آفتاپ Aftap ( پهلوى: تابش خورشید ، خورشید ) ، زابْزِبا Zabzeba ( پهلوى: خورشید ، آفتاب ) ، کُکْما Kokma ( پهلوى: خورشید - آفتاب ) ، مهر Mehr ( پهلوى: میهْرْ ، میتْرْ : خورشید ، عشق ) ، شید Shid ( پهلوى: نور ، پرتو ، فروغ ،
هور ، آفتاب )