شلاق

/SallAq/

    cowhide
    lash
    leather
    scourge
    whip

فارسی به انگلیسی

شلاق اسب
horsewhip

شلاق چرمی
rawhide

شلاق خور
knockabout, durable, tough

شلاق دسته دار
quirt

شلاق زدن
lash, flagellate, flog, whip, lace, thrash, trounce, lick, to whip, to flog, to lash

شلاق زنی
flagellation, lashing, whipping, shellacking, tanning

شلاق مانند
whippy

شلاق مفصل زدن
lather

شلاق نه سر
cat-o-nine-tails

شلاق کش
at full drive, post-haste

مترادف ها

lash (اسم)
ضربه، تسمه، طعنه، شلاق، تازیانه

stick (اسم)
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار

switch (اسم)
تعویض، ترکه، شلاق، گزینه، کلید برق، سویچ قطع برق وغیره، راه گزین، سویچ برق

whip (اسم)
شلاق، تازیانه، ضربهیا تکانشلاقی، ضربه ناگهانی و شدید، حرکت تند و سریع و با ضربت

whiplash (اسم)
شلاق، هر چیزی شبیه شلاق

flagellum (اسم)
تاژک، شلاق، تازیانه، گیاه بالارونده و پیچی

scourge (اسم)
بلاء، شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه

knout (اسم)
شلاق

horsewhip (اسم)
شلاق، قمچی

پیشنهاد کاربران

واژه شلاق از نظر لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عربی است بند پایین به اشتباه اسم لغت نامه دهخدا نوشتم بند دیگر قصد چیزی فعلاً فرستم چون متاسفانه بعضی ها شخصیت خانوادگی دارن تربیت خانوادگی متاسفانه حالا بند اشتباه کرده باشم چرا توهین می کنید یکی ضعف این برنامه همین است چنین چیز های زشتی رو یعنی توهین کردن به شخص دیگر رو انتشار می دهد واقعا فقط وفقط جای تاسف داره این واژه شلاق در فرهنگ معین فرهنگ عمید ترکی گفت شده شاید هم حرف آقای علی باقری درست باشه چون لغت نامه متاسفانه خیلی
...
[مشاهده متن کامل]

وقت بروزرسانی نشدند تمام.

با توجه با واژه " شل" که به معنای " ران" است این مورد نیز به معنای ابزاری که بر ران فرود می آید می باشد.
شلوار : " شل" در زبان فارسی به معنای " ران" است. " وار" هم که به معنای مانند است که به معنای جامه ای شبیه ران می شود.
واژه شلاق
معادل ابجد 431
تعداد حروف 4
تلفظ šallāq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( شَ لّ ) [ تر. ]
آواشناسی SallAq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
شل shal در پارسی به معنای ران و لنگ میباشد
پسوند اق هم که معرب اک و اگ پسوند نام ساز هست که وارد ترکی هم شده و پانترکا رو به این خیال میندازه که ترکی هست
در فارسی غ وجود داشت و برای اون هم واجی جداگانه وجود داشت، واژه هایی مانند سیمرغ، بغ، مغ، باغ دروغ و . . . ، شما قبل ع. ر. ع. ر کردن اول جستجویی کن که گند بالا نیاری، اون در زبان ترکیه که خ ، ط، ح و . . . وجود نداشت ولی حالا با دروغ و حقه تمام واژه هایی که اینها رو داره به ترکی میچسبونید
شالاخ در ترکی یعنی جفتک که از ترکی به عرب رفته
قمچی و قمچیل هم نوعی تازیانه هست که ترکی هستند
اتاق و ساق که ترکیه
بقیه هم عربین
حالا هر جور راحتی خودتو گول بزن
شلاق واژه ایست پارسی و احتمالن همریشه با schlag ( شلاق، تازیانه ) در آلمانی اتریشی، این واژه هندو - اروپایی ( آریایی ) در عربی نیست، در عربی واژه ی شلاق هست ولی نه به معنای تازیانه، بلکه به معنای کوله
...
[مشاهده متن کامل]
پشتی، این واژه ترکی هم نیست، اگر باشد از پارسی ست. بسیاری از واژگان پارس ق یا غ دارن مانند تاق، فاق، اتاق، ساق، قباد، قند، قشنگ. یا کلاغ، تاغ، زاغ، داغ، چراغ، دماغ، وزغ، قورباغه، غول، کاغذ، شاغول.

قُنوت
لهجه و گویش تهرانی
شلاق درشکه ران
شلاقیدن.
تازیانهیدن/تازیانستن
قنداق و هر کلمه ایی آخرش آق یا آغ باشد . تورکی است در زبان فارسی ( قاف، غین ) وجود ندارد ) مثل ساریمساق. باجناق ( باجناق ) قشلاق. ییلاق. بارساق. قورساق. شلاق ( شال لاق ) . . . . . . . داغ. باغ. زاغ. یاغ.
...
[مشاهده متن کامل]
بولاغ. الاغ. کلاغ. سراغ. چراغ. . . . . . . . الین ده شال لاق ویرما سن الله. . اومودوم سن سن پناهیم الله

کیر گاو ؛ کنایه از تازیانه است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
داروی دیوانه باشد کیر گاو.
مثنوی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
شلاق کلمه ای تورکی هست. . . . قمچیل یا قمچی نیز کلمه ای تورکی است. این کلمه به زبان ترکی کهن از فعل "qam" ضربه زدن و پسوند "čı" ساخته شده است یعنی چیزی که ضربه می زند.
قمچیل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس