شل

/Sal/

    cripple
    limp
    lame
    floppy
    slack
    shaky
    loose
    lax
    soft
    languid
    lenient
    watery
    weak
    wobbly
    bum
    rocky
    slackly
    thin
    game

فارسی به انگلیسی

شل باف
loosely-woven, of a loose texture

شل بافت یا شل باف
loosely woven, of a loose texture

شل شدن
relax, languish, loosen, sag, slack, slacken, unfasten, weaken, to loosen, to be slackened

شل و اویخته
flabby

شل و اویزان
flaccid

شل و اویزان شدن
flag

شل و چین خورده
flaccid

شل و ول
doughy, flabby, floppy, halting, lax, remiss, saggy, sleazy, insubstantial, limp, ramshackle, rickety, rocky, unstructured, watery, loosefitting

شل و ول بودن
dodder, lop

شل و ول کردن
loose

شل و ولی
sleaze

شل کردن
cripple, hobble, lame, ease, loose, loosen, relax, release, slack, slacken, unbind, unfasten, unloose, to lame, to cripple, to loosen, to slack(en), to make lax

شل کردن تسمه چیزی
unstrap

شل کردن طناب
unbend

شل کننده
laxative

مترادف ها

ramshackle (صفت)
نا پایدار، شل، متزلزل، لکنتی

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

slack (صفت)
ضعیف، سست، شل، کند، گشاد، بطی ء، فراموشکار، پشت گوش فراخ

baggy (صفت)
شل، قلنبه، باد کرده، ول، کیسهای متورم

sleazy (صفت)
سست، شل

limp (صفت)
شل، اهسته رو، نرم، قابل انحناء

floppy (صفت)
سست، شل، نرم، مسخره وار

lax (صفت)
سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج

lame (صفت)
شل، چلاق، افلیج

loppy (صفت)
شل، ول، قطع کننده، لق، شل و آویزان

knock-kneed (صفت)
شل، دارای حرکت کج و معوج، دارای زانوی کج

solute (صفت)
شل، موجود در محلول، صحافی نشده، بهم پیوسته

پیشنهاد کاربران

شَل است :لنگ است می تُزگد ( تُزگِس ) تزگیدن:شَلیدن. لری.
با إسلام شُل؛ هیچی اصلاح نمیشه!
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی‏ مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی‏ ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ88
...
[مشاهده متن کامل]

. .
شِلّة
شَلَّهُ
شَلّ
شلّال
شلوة
شلل
. . .

در گذشته که همانند امروز آسفالت وجود نداشت
با شروع بارندگی در گل و لای در همه جا بالا می آمد و همه چیز را تحت الشعاع خود قرار میداد
عبور و مرور مردم و دامها به سختی انجام میشد
واژگانی همانند گل و شل و ژولیدن و جولیدن و چاله و چالیدن. . . همگی مربوط به هین موضوع است.
...
[مشاهده متن کامل]

شل به معنای لق از نرمی و سستی خاک گرفته شده است
شل به معنای لنگ مانند ضرب المثل عامیانه مثل خر تو گل گیر کردن از همین معنا گرفته شده که انسان و حیوان در میان گل و لای نمیتواند درست حرکت بکند و شلیده است
ژولیده و خاک دیده

شُل = آبکی
شُل : لق . . . وارفته
شُل : گل و لای
شًل : لًنگ
کاملا پارسی . .
دوست عزیز بعضی حرف شما منطقی است ولی متاسفانه بعضی حرف شما غیر منطقی است شما انگار با عالم آدم مشکل دارید درضمن ما تحقیق می گویم چه واژه پارسی یا غیر پارسی است تمام.
دوستی که میگوید چون در زبان بختیاریست - دوست گرامی بختیاریان بیشترین واژگان پهلوی و کهن را نگاه داشته اند و زبان انها بیگمان بسیار شگفت اور است ( من دو زبان بلوچی و بختیاری را از این نگاه بیش از همه شگفت میدانم - کرمانجی و سورانی و هورامانی نیز کمابیش و کمی هم پشتو میدانم ) با اینهمه نمیتوان گفت چون در بختیاریست پارسی است شوربختانه بسیاری وازگان عربی به زبان � سره مردمان � ایران نیز رفته است و چه بسا که انرا گردانده باشند و پیدا نباشد برای نمونه واژه ( همن - کردان انرا به گونه هیمن مینویسند و انرا همن میخوانند ) که کردان میگویند و نام پر آمدی است همان واژه امن و عربی است شناخت ریشه واژگان کار آسانی نیست باید عربی را به اندازه یک استاد دانشگاه عربی بدانی و بیش از ان ارامی را هم کما بیش بدانی یا بتوانی سرچ کنی پهلوی و اوستایی و هخامنشی را هم کما بیش اشنا باشی
...
[مشاهده متن کامل]

شیوه دگر گویی هر زبان را هم بشناسی و بیگمان زبان آزادگان ایران را هم از پامیر تا کوبانی اگر ندانی آشنا باشی آنگاه میتوان دستی به کار برد - شوربختانه تازگیها گروهی نادان پیدا شده اند که هر واژه عربی را با هزار اسمان ریسمان بافتن و با دگرگردانیهای خنده دار انرا پارسی میگویند. اری بسیاری واژگان تازی از پارسی گرفته شده مانند ورطه/گرته/گرده مانند دسیسه که از دست پارسی گرفته شده - دست را دسَّت گفته سپس دس و دسیسه
این دست داشتن در چیزی ددر پارسی بسیار کهن است
دست در خون دوستان داری
حاجت تیغ بر کشیدن نیست
-
پارسی این واژه کول مکول - مچل است
-
شل سست = شل/شر است در پارسی سست و رُست بچم سست و سخت /سفت است - سخت/ سفت/زفت یک واژند در پارسی خ - ف بهم میگردد مانند درخشیدن /درفشیدن -
رس/رست نیز بچم سخت است و خاک رس ازیرا رس گفته اند

واژه شل کاملا پارسی است چون در زبان یا گویش لر بختیاری هست پیشینه این گویش یا زبان به پارسی میانه می رسد یعنی واژگان این زبان یا گویش واژگان اصل پارسی هستند در عربی می شود مرتخی در ترکی می شود gevşetmek این واژه یعنی شل صد درصد پارسی است.
شُل : گل ولای، گل.
( ( بینی اش را گویی با شل ساخته بودند و هر دم میخواست بیفتد جلوش تو آتش. ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
دست و پای از کار افتاده
در لری بختیاری
شَلْ: زخمی، آسیب دیده، لنگ
شَلاشَل: لنگان لنگان
شُل: لق، سست
دست و پای ناتوان
در گیلگی کول می گویند ( kool )
مثلن کول بال ( koole bal ) یعنی دست فلج
همچنین به معنی کند هم است
شل shal , کسی که پایش معیوب باشد ، وراه رفتن غیر طبیعی داشته باشد ، چلاق ، لنگ ، فعل آن شلیدن است ، که در گویش شهر بابکی ، به کار میرود ، می شلید ومی رفت ، یعنی لنگان لنگان راه می رفت
شل shol , هر چیزی که حالت سفتی نداشته باشد ، متضاد کلمه شخ است ، با کاربرد وسیع تر ، برای آدم وگل و طناب وپیچ . . به کار میرود
دست پا از کار افتاده
shl
در کوردی به معنای "شُل" است
پشتیند شل:پشتبند شُل
گاهی همراه "مل" می اید ( شل و مل ) این یک اصطلاح است که بیشتر برای تعریف از اندام خانم ها بکار میرود
خاکی که رطوبت دارد یا خاک نم ناک
دست و پای از کار افتاده

bum
e. g. bum leg
پای شل
شل ( Slack ) [اصطلاح دریانوردی] شل کردن طناب
دست و پای از کار افتاده
مثال:
بر و شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل

سعدی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس