شفت. [ ش َ / ش ِ ] ( ص ) خم و کج و ناراست و ناهموار. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) . چیز کج و ناهموار. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . || مرد نادان و ابله ، و در آذربایجان بدین معنی به فتح استعمال کنند. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) .  
... [مشاهده متن کامل]
شفت. [ ش ِ ] ( اِمص ) تراوش خون و ریم و زرداب از زخم. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) .
شفت. [ ش ُ ] ( ص ) ممسک و بخیل. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) . بخیل. ( آنندراج ) .
شفت. [ ش َ ف َ] ( ع اِ ) لب. ( غیاث اللغات ) . لب مردم و شفة یکی ، و اصل آن شفوة یا شفهة و مصغر آن شُفَیهَة و جمع آن شِفاء و شَفَوات است. ( آنندراج ) . و رجوع به شفة شود.
شفت. [ ش َ ] ( ص ) فربه و سمین و لحمی و گنده و ستبر و ضخیم. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) . فربه و گنده. ( از فرهنگ جهانگیری ) . || کم بها و ارزان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . چیز کم بها. ( انجمن آرا ) . || مفت. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . || ناتراشیده و ناسترده. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) گیله . ( یادداشت مؤلف ) . میوه گوشتدار مانند هلو. ( لغات فرهنگستان ) . گونه ای میوه گوشتی ناشکوفا که فقط میان بر میوه ضخیم و گوشتی میشود و درون بر میوه تبدیل به نسجی سخت و صلب میگردد که روی دانه را میپوشاند و روی دانه را نیز غشاء نازکی بنام تگومان فرامیگیرد ( مانند میوه زردآلو و هلو و گیلاس و گوجه ) ، در این میوه ها آنچه به نام هسته مینامیم از مجموع دانه و درون بر میوه تشکیل یافته است. ( از فرهنگ فارسی معین ) . || یکی از گونه های درخت سیاه دل است و �چپ چپی � نیز نامیده میشود . میوه این گیاه شبیه میوه زغال اخته است. ( فرهنگ فارسی معین ) . یکی از اقسام ال و آن درختچه ای است که در جنگلهای ارسباران و بجنورد موجود است. ( از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 260 ) ( از یادداشت مؤلف ) . و رجوع به ال شود.
شفت. [ ش َ ] ( اِخ ) نام قریه ای از گیلان که در آنجا ظروف مانند کاسه و حقه ومرتبان کاشی نیک سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . قصبه ٔمرکز دهستان شفت واقع در نه هزارگزی جنوب شرقی فومن. روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. ( فرهنگ فارسی معین ) . قصبه و مرکز دهستان شفت از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ) . و رجوع به شفت ( نام یکی از دهستانهای. . . ) شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
شفت. [ ش ِ ] ( اِمص ) تراوش خون و ریم و زرداب از زخم. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) .
شفت. [ ش ُ ] ( ص ) ممسک و بخیل. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) . بخیل. ( آنندراج ) .
شفت. [ ش َ ف َ] ( ع اِ ) لب. ( غیاث اللغات ) . لب مردم و شفة یکی ، و اصل آن شفوة یا شفهة و مصغر آن شُفَیهَة و جمع آن شِفاء و شَفَوات است. ( آنندراج ) . و رجوع به شفة شود.
شفت. [ ش َ ] ( ص ) فربه و سمین و لحمی و گنده و ستبر و ضخیم. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) . فربه و گنده. ( از فرهنگ جهانگیری ) . || کم بها و ارزان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . چیز کم بها. ( انجمن آرا ) . || مفت. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . || ناتراشیده و ناسترده. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) گیله . ( یادداشت مؤلف ) . میوه گوشتدار مانند هلو. ( لغات فرهنگستان ) . گونه ای میوه گوشتی ناشکوفا که فقط میان بر میوه ضخیم و گوشتی میشود و درون بر میوه تبدیل به نسجی سخت و صلب میگردد که روی دانه را میپوشاند و روی دانه را نیز غشاء نازکی بنام تگومان فرامیگیرد ( مانند میوه زردآلو و هلو و گیلاس و گوجه ) ، در این میوه ها آنچه به نام هسته مینامیم از مجموع دانه و درون بر میوه تشکیل یافته است. ( از فرهنگ فارسی معین ) . || یکی از گونه های درخت سیاه دل است و �چپ چپی � نیز نامیده میشود . میوه این گیاه شبیه میوه زغال اخته است. ( فرهنگ فارسی معین ) . یکی از اقسام ال و آن درختچه ای است که در جنگلهای ارسباران و بجنورد موجود است. ( از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 260 ) ( از یادداشت مؤلف ) . و رجوع به ال شود.
شفت. [ ش َ ] ( اِخ ) نام قریه ای از گیلان که در آنجا ظروف مانند کاسه و حقه ومرتبان کاشی نیک سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . قصبه ٔمرکز دهستان شفت واقع در نه هزارگزی جنوب شرقی فومن. روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. ( فرهنگ فارسی معین ) . قصبه و مرکز دهستان شفت از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ) . و رجوع به شفت ( نام یکی از دهستانهای. . . ) شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
شفت ( انگلیسی: Shaft ) نام یک فیلم تلویزیونی ( تله فیلم ) هفت قسمتی آمریکایی است که از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۴ میلادی، هر سه هفته یک بار، از شبکهٔ «سی بی اس» به روی آنتن رفت. 
داستان این مجموعهٔ تلویزیونی دربارهٔ زندگی حرفه ایِ یک کارآگاه خصوصیِ پلیس به نام «جان شفت» ( با هنرنمایی ریچارد راوندتری ) بود.
... [مشاهده متن کامل]
این مجموعه تلویزیونی، در سال های ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ خورشیدی، با دوبلهٔ فارسی از تلویزیون ملی ایران پخش شد.

داستان این مجموعهٔ تلویزیونی دربارهٔ زندگی حرفه ایِ یک کارآگاه خصوصیِ پلیس به نام «جان شفت» ( با هنرنمایی ریچارد راوندتری ) بود.
... [مشاهده متن کامل]
این مجموعه تلویزیونی، در سال های ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ خورشیدی، با دوبلهٔ فارسی از تلویزیون ملی ایران پخش شد.

شِفت تو مازندران چم دیوانه نفهم و. . . را دارا است .
شفت دارای معانی زیاد است اما در نامگذاری روستاها و شهرها به معنای ( شکاف ) است وهر جا که آب آن از شکاف کوه بیرون بیاید نام شفت بر آن می گذارند. علت نامگذاری میوه ی شفتالو این است که در روی بدنه آن شکافی وجود دارد در کردی ایلامی به شکاف آلت جنسی زن هم شفت گفته می شود.
در گویش بختیاری شِفت شدن به معنی گیج و بیحال شدن، در هم و برهم شدن حالت سرگیجه و تهوع توامان.
لب
شفت نام شهرستانی، در استان گیلان، از قوم گیل وکاسی تبار. شفت، سرزمین، شکوفه های درختان جنگلی. مرسی.
شفت، فشو، شفتال، فشتال، فشو، فشن، شفت، شفیره، فرایند میوه، گلابی، خج، اربه خج، اربو، امرو، شفیره به میوه است. ونیز معنی باتلاق وگل ریزان را در زبان گیلکی می دهد. شفت قشنگ، زیبا، هنر وظرافت کاری. مرسی.
گرد شده، لوچه ، هلو گرد شده یا هلو انجیری را شفتالو ( شفت هالو ) نیز گویند.
شفة به معناى لب ، این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوىِ شاپْتینا Shaptina به معنى لب برداشته و معرب نموده و ساخته اند : الشفة ، الشفوَة ، الشَفهَة ، شُفَیهَة ، شِفاء ، شَفَوات و . . . !!!! همتایان دیگر آن در پارسى اینهاست: 
... [مشاهده متن کامل]
لَپ Lap ( پهلوى: درست آن لَپ lap است و لب که امروز میگوییم تحت تأثیر زبان تازى تغییر کرده. . . لَپ Lap همریشه واژه Lip در انگلیسى و واژه Levre در فرانسوى و واژه Lippe در آلمانى و واژه Labbro در ایتالیایى و واژه Labio در اسپانیایى و واژه Lip در سوئدى و دانمارکى
ست. لوچه Locheh ( پارسى: لَپ ، لَپ و لوچه ، لَپ کوچک )
... [مشاهده متن کامل]
لَپ Lap ( پهلوى: درست آن لَپ lap است و لب که امروز میگوییم تحت تأثیر زبان تازى تغییر کرده. . . لَپ Lap همریشه واژه Lip در انگلیسى و واژه Levre در فرانسوى و واژه Lippe در آلمانى و واژه Labbro در ایتالیایى و واژه Labio در اسپانیایى و واژه Lip در سوئدى و دانمارکى
ست. لوچه Locheh ( پارسى: لَپ ، لَپ و لوچه ، لَپ کوچک )
شفت [ شِ ] ( ص ) در زبان تبری به معنای خُل و دیوانه است. این واژه از لحاظ معنایی و آوایی صورت دیگر کلمه شیفته در فارسی و «شیت» در زبان کردی می باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)