شعور

/So~ur/

    common sense
    conscience
    consciousness
    head
    light
    reason
    senses
    wit
    sanity
    world
    intelligence

فارسی به انگلیسی

شعور انسانی
understanding

شعور حیوانی
instinct

مترادف ها

sense (اسم)
معنی، جهت، احساس، هوش، مفهوم، مفاد، مضمون، حس، شعور، حس تشخیص، حواس پنجگانه

reason (اسم)
سبب، عنوان، مایه، علت، خرد، مورد، موجب، مناسبت، ملاک، عذر، عقل، شعور، دلیل، عاقلی، خوشفکری

limen (اسم)
آستان، آستان احساس، شعور

mother wit (اسم)
هوش، ادراک، شعور

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
وِرَ:شعور، فهم
به موقع تصمیم گرفتن تصویر صحی از کار ی داشتن قوه تفکر.
نیک دانی
شعور: نیرو و شتاب در شناخت پدیده های ذهنی ( و نه مادی ) ، یافتن پیوند میان آنها، یافتن راهکار برای مسائل تازه و یا حل نشده و به روز بودن در همه ی زمینه ها و نشان دادن واکنش به هنگام و خوب به هر پدیده. مانند سیاستمداری، مدیریت، پی بردن به ریشه های رخدادها و انگیزه ی کردارها ( تحلیل رفتارها ) ؛ شعور به کارگیری شده یا عملی را درک یا فهم گویند؛ تفاوت استعداد و شعور در این است که برای نمونه یک پزشک یا فیزیکدان یا شیمیدان برجسته شاید نتواند یک مدیر یا سیاستمدار خوب باشد و بر عکس؛ به اندازه ی شعور و میزان شتاب آن، هوش گویند؛ کسی که پدیده ها را بهتر و زودتر بشناسد، باهوش است.
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای اوستایی ویدانس: vidAns می باشد.

باریک بینی
شُعور:
١. درک، دانش
۲. آگاهی، بینش
۳. درک کردن، دانستن
واژه شعور
معادل ابجد 576
تعداد حروف 4
تلفظ šo'ur
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( شُ ) [ ع . ]
آواشناسی So'ur
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
شعور به معنی
هر جرمی از اجرام که ساختار عالم هستی را اهاطه کردن دارای چرخه ای است که دارای شعور است شعور از مشعر می آید مشعر جایگاه دیدن است و عصر سیر تکامل به واسطه دیدن ایجاد می شود تمام عناصر به واسطه آنکه در جایگاه ثابت و خواص قرار گرفته که ماموریت شدن به آنها داده می شود اختراعات را ایجاد می کنند و همه عالم هستی به این واسطه ایجاد شده است
...
[مشاهده متن کامل]

دانستن ، آگاهی داشتن
کسی که در عواقب امور می اندیشد و راه صحیح را بر می گزیند شعور دارد.
سواد، آگاه و هوشیار ، خردمند
شعور یعنی دانش و قدرت استفاده از عقل
کلمه ( شعور ) که به معناى ادراک دقیق است از ماده ( شعر - به فتح شین ) گرفته شده ، که به معناى مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است ، شعور خوانده اند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است ، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهرى را مشاعر می گویند.
شعور
بیشتر ضربه هایی که آدمها به خودشون و آدمهای دیگه میزنن، مال همین عدم درک هست، حالا این شعور انسان ریشه ی علمیش برمیگرده به چه چیزی؟پاکی و صداقت درون یا ضریب هوشی؟واقعا بیشعوری دست خود آدمه یا نه؟خب اگه واقعا ربط به هوش نداشته باشه چرا میگن از این توقع نداشته باش مگه در توانش نیست؟؟
شعور به معنای درک و فهم عمیق و ریز است و شاعر و مشاعره و همگی از شعر به معنای مو گرفته و شاعر هم اسم فاعل و از ریشه شَعَر به معنای مُو دلیل نامیدن این اسم برای شاعر به این دلیل است چون شاعر امور پنهانی
...
[مشاهده متن کامل]
و امور نازکی که محتاج به دقت بیشتر و ظرافت هر چه تمام تر است را برای مردم در معرض دید قرار می دهد همان طور که مو ریز و نازک است و نیاز به دقت بیشتر و ظرافت هر هرچه تمام تر دارد تا برای مردم نمایان شود.

استعداد تحلیل و دریافت - قوه ممیزی ی موضوعات
داشته های ادراکی که سیگنالی از یک اتفاق را به مغز مخابره و انسان واکنشی نسبت به آن بروز میدهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس