بیچاره های هیروشیما و ناکازاکی باید در لجن سوشی و مراسم چایی خوابانده میشدند تا اصحاب کهف وجودشان همگی الماس سخت ترین ماده دنیا برش میداد عرضی و طولی کولون سسمی باز شو هذیان ماکسیمیلیانوس کالبد دستمال گردن پاپیون شان را
... [مشاهده متن کامل]
که شبیه غار دریاپایه جزیره ناتیلوس رو به خاموشی بود
حالا هی بشکند چشم حسود و گربه دم حجله و بشقاب پرنده شکسته هزلیات وعظی دکتر
لری بختیاری
گُرُشت، بِر، سوزنا، گُرِ:شعله
تَش، دیلَغ ( با غ مخصوص این زبان ) :آتش
دی:دود
آتش در میان بختیاری ها بسیار پاک و با ارزش است و برای اینکه بخواهند کسی را نفرین کنند میگویند تش مالت کور بو، یعنی اتش خانه ات خاموش شود کنایه از این که بی یار و نگهدار شوی
... [مشاهده متن کامل]
همچنین واژه فراخوانده شدن در لری بختیاری از داستان قدیمی زال و سیمرغ گرفته شده و چندین واژه دارد با ریشه
مل به تش زیدن:مو به آتش زدن کنایه از فراخانده شدن
ژَو زیاتن ( رووزایرات ایلامی ) :فراخانده شدن
شعله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آتور ātur ( پهلوی )
آلاو ālāv، اخگر axgar ( دری )
ازبان ezbān ( سغدی: żbān )
سچاک socāk ( سغدی )
سژاک sožāk ( پهلوی )
شعله به معنای نور اتش و دریا است💌💌★
واژه شعله
معادل ابجد 405
تعداد حروف 4
تلفظ šo'le
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: شعلَة]
مختصات ( شُ لَ یا لِ ) [ ع . شعلة ] ( اِ. )
آواشناسی So'le
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژه شعله پارسی است. عربی آن می شود لهب شعله صد درصد پارسی است.
آتورو هم آثور، به چمِ آتش است، در زمان هخامنشیان به ماه آذر ، آثریادیه میگفتند ، اخگر به زبانه ی آتش گویند و لخشه برابر با شعله میباشد
شراره
افروزه
افرازه
فروزینه
اخگر
زبانه
( تازیانه آتش ) تازیانه آتش. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حدّت زبانه آتش :
تپیدن دل ما صائب اختیاری نیست
به تازیانه آتش کباب میگردد.
صائب.
تابش
به شعله در گویش سیستانی می گویند زرونه زرونه گازوکم کن
لهیب، شراره، زبانه، الاو، شرر، جرقه، بارقه
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه شعله در بعضی موارد از لفظ ضرب ( zarb ) استفاده می شود. مثال. ضرب گاز ( اجاق گاز ) را کم کن.
وخش::در زبان پارسی به معنی عطسه
در پهلوی " وخش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
وخشان = شعله ور
شعله ورشدن = وخشیدن
لهیب
این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آتور می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)