شعله

/So~le/

    burner
    flame
    flare
    calorie

فارسی به انگلیسی

شعله افکن
flamethrower

شعله زدن
blaze, to flame or blaze

شعله زن یا شعله ور
flaming

شعله فام
fiery, flamboyant

شعله مانند
flamboyant, flame, flaming

شعله ور
ablaze, afire, aflame, alight, ardent, flaming

شعله ور به طور ملایم
lambent

شعله ور شدن
flame

شعله ور کردن
enkindle

شعله وری
flare-up, lambency

شعله کشیدن
flame

شعله کم نور و لرزان
glimmer

مترادف ها

flame (اسم)
تب و تاب، تابش، الو، شعله، شورعشق

ingle (اسم)
اتش، شعله، اتش منقل یا اجاق

flare (اسم)
نمایش، شعله، روشنایی خیره کننده و نامنظم، زبانه کشی، شعله زنی، چراغ یا نشان دریایی

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
گُرُشت، بِر، سوزنا، گُرِ:شعله
تَش، دیلَغ ( با غ مخصوص این زبان ) :آتش
دی:دود
آتش در میان بختیاری ها بسیار پاک و با ارزش است و برای اینکه بخواهند کسی را نفرین کنند میگویند تش مالت کور بو، یعنی اتش خانه ات خاموش شود کنایه از این که بی یار و نگهدار شوی
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین واژه فراخوانده شدن در لری بختیاری از داستان قدیمی زال و سیمرغ گرفته شده و چندین واژه دارد با ریشه
مل به تش زیدن:مو به آتش زدن کنایه از فراخانده شدن
ژَو زیاتن ( رووزایرات ایلامی ) :فراخانده شدن

شعله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آتور ātur ( پهلوی )
آلاو ālāv، اخگر axgar ( دری )
ازبان ezbān ( سغدی: żbān )
سچاک socāk ( سغدی )
سژاک sožāk ( پهلوی )
شعله به معنای نور اتش و دریا است💌💌★
واژه شعله
معادل ابجد 405
تعداد حروف 4
تلفظ šo'le
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: شعلَة]
مختصات ( شُ لَ یا لِ ) [ ع . شعلة ] ( اِ. )
آواشناسی So'le
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژه شعله پارسی است. عربی آن می شود لهب شعله صد درصد پارسی است.
آتورو هم آثور، به چمِ آتش است، در زمان هخامنشیان به ماه آذر ، آثریادیه میگفتند ، اخگر به زبانه ی آتش گویند و لخشه برابر با شعله میباشد
شراره
افروزه
افرازه
فروزینه
اخگر
زبانه
( تازیانه آتش ) تازیانه آتش. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حدّت زبانه آتش :
تپیدن دل ما صائب اختیاری نیست
به تازیانه آتش کباب میگردد.
صائب.
تابش
به شعله در گویش سیستانی می گویند زرونه زرونه گازوکم کن
لهیب، شراره، زبانه، الاو، شرر، جرقه، بارقه
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه شعله در بعضی موارد از لفظ ضرب ( zarb ) استفاده می شود. مثال. ضرب گاز ( اجاق گاز ) را کم کن.
وخش::در زبان پارسی به معنی عطسه
در پهلوی " وخش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
وخشان = شعله ور
شعله ورشدن = وخشیدن
لهیب
این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آتور می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس