1 - شعاع ( اشعه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پرتو، تابش ( دری )
بَراز ( مانوی: brāz )
2 - شعاع ( وسعت؛ مانند شعاع دید ) : همتای پارسی:
میدان ( دری )
اَنگاف ( خراسانی )
3 - شعاع ( در هندسه ) اِسپیز ( پهلوی: spiz )
شُعاع: ۱. ( در دانشِ دیوان ﴿هندسه﴾ ) بَرازه، بازه
۲. فروغ، شید، درخشش، تابش، پرتو
چه افتخار ، "مَلَک" را اگر خطا نکند
هنر؛ مقام توانستن و نخواستن است
درود ُ سپاس
واژه تابش برابر با شعاع در هندسه، به گفته ابوریحان بیرونی در التفهیم.
همچنین واژه شید نیز برابر خوبی بجای شعاع می تواند باشد،
خورشید= شعاع یا نور خاور / مهشید= روشنایی ماه=مهتاب / جمشید=فروغ جم، درخشش جام جمشید.