شعار

/So~Ar/

    device
    motto
    slogan
    watchword
    catchword
    standard
    colour
    party-cry
    battle-cryprofession

فارسی به انگلیسی

شعار اهنگین
yell

شعار جنگی
battle cry

شعار حزبی
war cry

شعار حمل کردن
placard

شعار دادن
chant, to demonstrate by means of a slogan

شعار دیواری
graffito

شعار شرکت ها و موسسات
logotype

شعار قبیله
totem

شعار نوشته
placard

مترادف ها

slogan (اسم)
ورد، شعار، خروش، ارم، تکیه کلام، نعره

motto (اسم)
اندرز، پند، شعار، حکمت، سخن زبده

emblem (اسم)
نشان، تمثیل، نشانه، شعار، علامت، ارم

device (اسم)
اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه

banner (اسم)
نشان، درفش، پرچم، شعار، بیرق، علم، سرصفحه

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

پیشنهاد کاربران

واژه شعار
معادل ابجد 571
تعداد حروف 4
تلفظ šo ( e ) 'ār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: شِعار]
مختصات ( ش ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی So'Ar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

سرایش
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم
سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده شد = چیزی ک مارا به جریان میاندازد / آب شرب = آب جاری شده / خود جاری که از ساری / شاری آمده / شار الکتریکی = جریان الکتریکی
...
[مشاهده متن کامل]

سار / شار مانند ابشار / افشار ( طبقه بالا دستان = اف = بالا و شار = جریان => جریان و گروه بالایی )
شارع / شرعی / مشروع و مشتقات آن اشاره به جریان یافتن جمعیت = شارع و شرعی = چیزی را به ما جریان انداختن و . . . . .
شعر که از سُر / شُر آمده یعنی چیزی را به زبان جاری ساختن که در سروده میبینیم که از سُر ود آمده ( مانند نمود = نم ( از نما آمده ود / خمود = خم ود و . . . ) پس سرود میشود جاری ساختن و سرایش نمونه دیگر جاری و ساری ساختن است پس این از اینکه چرا ساری همان جاری و جریان است ( همچنین مجری و اجرا از دیگر مشتقات آنها میباشند )
چرا ساری در ترکی زرد میشود؟ نام گذشته ساری زارتاگارتا بوده که با دگریخت ت به د میشود زارداگاردا که اگر ساده بگوییم میشود زردگَرد که کلا / گرد ( جرد از دیگر اشکال ساخت یافته گرد به معنای شهر است ) پس زردگرد میشود شهر زرد ( به دلیل داشتن برخی از گَوَن های زرد رنگ که برای زنبور های عسل ( که به آن ماز میگویند ( به گفته برخی مازندران یعنی جایگاه ماز که یک گونه زنبور بوده ) بسیار مفید بوده به اینک اثر چندانی از این گونه گیاهی باقی نمانده )
پس دلیل اینکه به ترکی ساری میشود زرد از اینجا آمده که این شهر به شهر زرد معروف بوده و چون نامش ساری بوده برای دیگران ساری شده شهر زرد همانطور که یونانیان به آن زارتاگارتا میگفتند یعنی شهر زرد اما نام اصلی آن ساری بوده و لقبش شهر زرد
چرا ساری مرکز فرماندهی چَمِش ( معنی ) دارد؟
چون در این جاری شدن که افشار یا افسار میگفتند طبقه بالا دستان ( افشار یا افشاریان که طبقه بالا دستان خود را مینامیدند ) افسار کار را در دست داشتند ( افسار یعنی کار بالا و مهم و نشانه کنترل بوده ) پس یک معنای و اصطلاح دیگر افسار = کنترل یا مرکز فرماندهی شد که اف = بالا و سار = جاری / جریان ( اینجا ایضاً گروه بخوانید ) معنا دارد => گروه بالا دستان ( مانند افسر = رییس )
دستکم بخش زیادی از واژه هایی که به اشتباه گمان میرفت عربی باشند را ریشه یابی کردیم . بخش زیادی از واژه های عربی ایرانی می باشد منتها باید به درستی و با دقت بالا به اصل آن برسیم.
واژه شهر هم از شار آمده یعنی جایی که مردم در آن جریان دارند ( رفت و آمد ) پس شهرت / مشهور و . . . . به کسی یا چیزی که پرجریان و پرصدا باشد گفته شده .
با سپاس
لایک نداشت اینهمه واژه یابی ؟

شِعار
شِعار دارای معانی متفاوت و عمیقی است از جمله:
۱. جامه شِعار به لباس زیر که چسبیده و مماسّ با بدن است گفته می شود؛ بخلاف جامه دِثار که به لباس رو اطلاق می شود.
۲. شِعار به معنی نشان و علامت مثلاً شِعار الحج یعنی مناسک حج و علامات آن.
...
[مشاهده متن کامل]

۳. شِعارجمعِ شَعر به معنای موها. ( شَعر به معنای موی خواه موی انسان باشد و یا دیگر حیوانات سوای شتر و گوسفند و البته جمع شِعر هم به معنای ترانه اَشعار است )
شُعار
عبارتی رایج و ورد زبان که در حوزۀ تبلیغات و مسائل سیاسی به کار می رود. شعارها عباراتی کوتاه و به یادماندنی اند و غالباً از بازی با کلمات و جناس در آن ها استفاده می شود.

سرلوحه ( اقدامات ) ، هدف دراز مدت راهبردی - شعار ( مختصر و رسا و عملی ) مانند لوگو و نام از ملزومات هر شرکت پیگیر و موفق است. هر نهاد سیاسی، اجتماعی. . از این منظر مستثنی نیست. به نحوی فشرده کردن مشی است

در پارسی " آرنگ " ، آرنگ های رستاخیزی = شعائر انقلابی ، سخنان آرنگی = حرف های شعاری و بی مایه.
لباسی که در زیر دثار پوشند. ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر / سپیده دم ، که هوا چاک زد شِعار سیاه . "حافظ"

بپرس