شریک

/Sarik/

    associate
    copartner
    fellow
    accomplice
    sidekick

فارسی به انگلیسی

شریک ارث
coheir, joint heir

شریک ازدواج
spouse

شریک الاجاره
joint tenant, cotenant

شریک الارث
coheir, joint heir

شریک الملک
joint owner (of a landed property)

شریک بودن
share

شریک جرم
abetter, abettor, accessory, accomplice, confederate

شریک جرم بودن
implicate

شریک جرم کسی شدن
abet

شریک دزد
receiver of stolen goods

شریک دزد و رفیق قافله
jack-on-both-sides, one who runs with the hare and hunts withthe hounds

شریک زندگی
partner

شریک شدن
associate, to join hands, to enter into partnership

شریک شدن در
partake

شریک شیطان
devil's advocate, devils advocate

شریک فروشنده در مزایده و حراج و شیادی
shill

شریک کردن
associate

مترادف ها

partner (اسم)
هم دست، شریک، پا، یار، سهیم، همسر، انباز

associate (اسم)
هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار

participant (اسم)
شریک، سهیم، همراه، شرکت کننده، انباز

sharer (اسم)
شریک، سهیم، سهم دار

joint (اسم)
شریک، خط اتصال، مفصل، بند، لولا، زانویی، پاتوغ، درزه، بند گاه

consort (اسم)
شریک، همسر، مصاحب

copartner (اسم)
شریک، سهیم و شریک در تجارت و غیره

comrade (اسم)
شریک، همراه، رفیق، مانوس

pal (اسم)
هم دست، شریک، یار، رفیق، بابا

colleague (اسم)
شریک، هم قطار، هم کار

coparcener (اسم)
شریک، انباز، شریک مشاع، دارای حق مشاع

half (اسم)
طرف، شریک، نیم، نصف، نیمه، نیمی، نصفه، شقه

yokefellow (اسم)
شریک، یار، رفیق، هم تراز، شریک زندگی

accessory (اسم)
معاون جرم، هم دست، شریک، منضمات، لوازم فرعی، همدست، نمائات و نتایج، لوازم یدکی، تابع، فروع و ضمائم

accessorial (صفت)
فرعی، شریک، مربوط به معاون جرم

پیشنهاد کاربران

واژه شریک
معادل ابجد 530
تعداد حروف 4
تلفظ šarik
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی، جمع: شُرکاء]
مختصات ( شَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی Sarik
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

هماس، انباز، همباز، هم سود، ، هم بهر
sharik/ به گویش مازنی = رسن - طناب - ریسمان - شریک - نخ
شریک و شرک و . . . عربی نیستند ، در زبان همخانواده فارسی ، یعنی انگلیسی ، این واژه بکار می رود ، زبان عربی ، زبانی ساختگی است که همه آن وام واژه است
شریک: سودمند
به اچمی، قاطی، مخلوط
برابرهای پارسی
شریک:
*‏هم دست، هم وند، هم سود، هم بَهر، هم دار
اشتراک:
*هَم بَهری، هَم بَهرِگی، هم داشت، هَم داری
مشترَک ( moštarak ) :
*هم داشت، هم داشته
مشترِک ( moštarek ) :
...
[مشاهده متن کامل]

*‏ هم دار، هَم بَهر، خریدار، هم وَند
مشترک المنافع:
*‏هم سود
کمونیسم:
*هم داشت گرایی
کمونیست:
*هم داشت گرا

شریک شاید فارسی باشه چون �یک� پسوند فارسی هست مانند تاریک نزدیک و. . .
همچنین �شر� میتونه �شیر� به معنای پخش کردن باشه در انگلیسی هم شیر share یعنی پخش کردن و اشترک گذاری
به تورکی ، اورتاک ، تاش ، آفشار ( آوچار )
جایگزین هم میشه
سهیم
انباز. مشارک. همکن. همبهره. همباز

انباز، حصه دار، سهیم، شریک المال، مشارک، همباز، هم بخش، همدست، همکار

شریک:[اصطلاح حقوق] کسی که با یک یا چند نفر دیگر در شیئی یا اشیاء معینی به نحو اشاعه ذی حق است.

انباز
همدست، هم بهره
همباز , هم انباز, همدست, همکار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس