دخالت کردن، اشتراک داشتن، شریک شدن، شرکت کردن، مشارکت کردن، سهیم شدن
take part(فعل)
اشتراک داشتن، شرکت کردن، مشارکت کردن
partake(فعل)
شریک شدن، شرکت کردن، سهیم بودن در، سهم بردن، بهره داشتن، قسمت بردن
پیشنهاد کاربران
شرکت جستن . [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درآمدن به انجمن . به مجمع پیوستن . در حلقه ٔ. . . درآمدن . شرکت کردن . دخالت کردن . وارد شدن : نمایندگان در جلسه ٔ دیروز مجلس شرکت جستند. دیپلمه ها در کنکور شرکت جستند. رجوع به شرکت کردن شود.
Contribute
همپایی، همپا شدن نمونه ها: کاخ باکینگهام به آگاهی رساند که شهربانوی انگلیس در آیین گشایش مَهِستان همپا نخواهد شد ( شرکت نخواهد کرد ) . وی در این کار همپایی نخواهد داشت ( شرکت نخواهد کرد ) .
Attend Participate Partake برای گفتن شرکت کردن ازین ۳ تا فعل زیاد استفاده میشه
همکاری کردن . همیاری .
شرکت کردن= هَنبازیدن یا انبازیدن شراکت = هَنبازی شریک: هَنباز اشتراک=هَنبازِش شرکت پذیری = هَنبازش پذیری کمپانی یا شرکت = هَنبازگاه