شرنگ

/Sarang/

    bitter
    poison
    toxin

مترادف ها

poison (اسم)
زهر، سم، شرنگ، مشوب کردن

پیشنهاد کاربران

یکی از معانی شرنگ در روستاهای خراسان، رقص و پایکوبی است، آقایی که هنرمند بزرگ پارسی زبان مان جناب محمود دولت آبادی را بی سواد می خوانی، شما خودت می توانی یک صفحه از کلیدر را بدون غلط بخوانی آقای دانشمند؟
...
[مشاهده متن کامل]
می توانی نه یک پاراگراف و نه حتی یک جمله، بلکه یک عبارت دو یا سه کلمه ای چون جملات و عبارات و هنر این بزرگ هنرمند کشورمان را از خودتان تصور کنید یا بنویسید. من خراسانی هستم و کلمه شرنگ را در بسیاری از روستاهای خراسان به معنی جشن و پایکوبی شنیده ام من ریشه کلمه شرنگ را نمی دانم ولی می تواند مخفف بسیاری از عبارت های کاملا پارسی باشد

مخفف شر رنگ است مانند شر خر کسیکه بچه اش یا برادر یا برادرزاده اش هرروز جهت گرفتن پول قشقرق راه اندازی میکند میگوید باز آقا بی پول شده شرنگ گرفته این موارد در اول انقلاب که معتاد هروئین و موادمخدر صنعتی زیاد بود هر روز دریک محله ای والدین گرفتار شرنگ فرزندشان بودند
تعاونی هاو کمپانی های دروغی شرکت های صوری جهت جمع کردن مردم که با شور و هیجان و یا شور و شرنگ و ترفندمردم را یکجا سرجمع کردن و با شیادی و فریب وترفند چارلز پانزی اموالشان را خوردن و در رفتن
شَرَنگ:جشن وپایکوبی. سروصداوهیاهوی شادی.
نمونه: نتوانسته است وضعیت شرنگ رااز پس دیوار باز شناسد. . . . گویا که درحال وهوای شرنگ اصلاً نبود. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۳۹ ) محمدجعفر نقوی
شِرَنگ : شیهه اسب
خوشی و آواز
چگورش را هم بیار. کله فریاد می خواهم. امشب در این خرابه شرنگ است، های.
محمود دولت آبادی، کلیدر
شِرَنگ =همهمه وشادمانی
محمود دولت آبادی کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده جلد دوم
عروسی قلیچ . . . . وقتی جوان ها از ولایات غربت بر گردندسر دماغ باشند و بتوانند شرنک راه بیندازند
سم تلخ و کشنده
سم

بپرس