شرف. [ ش َ ] ( اِ ) آستانه در. ( ناظم الاطباء ) . || تخته ای که در پیش در نصب سازند. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || آواز آهسته مانند آواز پای مردم. ( از ناظم الاطباء ) . شرف. [ ش َ ] ( ع مص ) چیره شدن به کسی به بزرگی و یا در حسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . غلبه کردن به شرف. ( تاج المصادر بیهقی ) . || کنگره ساختن برای حائط. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ... [مشاهده متن کامل]
شرف. [ ش َ رَ ] ( ع مص ) بزرگ و بلندقدر شدن و عالی مرتبه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . بزرگوار شدن. ( المصادر زوزنی ) ( برهان ) ( دهار ) . شرافة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . رجوع به شرافت و شرافة شود. || دوام کردن بر خوردن کوهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || بلند شدن گوش و کتف. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || رسیدن کسی بر امر بزرگی از خیر و یا شر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شرف. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) بلندی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || جای بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . مکان مرتفع. ( فرهنگ فارسی معین ) . || بزرگی آبایی. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || بزرگی ذاتی و بلندی حسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || مرتبه و قدر. ( منتهی الارب ) . علو و مجد. ( اقرب الموارد ) . || تقوی و پرهیزکاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || کوهان شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . || بینی. ( از اقرب الموارد ) . || تک اسب. ( ناظم الاطباء ) . تک اسب که یک غایت جری آن است یا مقدار یک گروه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || مقدار یک میل مسافت. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . || رسیدگی بر امر بزرگ خواه خیر باشد و یا شر. ( ناظم الاطباء ) . - علی شرف ؛ بر طرف و کناره چیزی. ( ناظم الاطباء ) . - || بر نقطه چیزی. ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
شرف ŝaraf: اصل اخلاقی که فرد را به رفتارهایی می کشاند که با هنجارهای جامعه و جایگاه خود فرد همخوانی داشته باشد و باعث می شود که از احترام دیگران برخوردار شود و به هیچ روی درستکاری را زیر پا نگذارد و از این اصل اخلاق لذت ببرد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/HONNEUR ) ... [مشاهده متن کامل]
ماهنامه شرف بین سالهای ۱۸۸۲ تا ۱۸۹۱ میلادی تحت مدیریت محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در تهران منتشر می شد. در مجموع ۸۷ شماره از این مجله در یک جلد منتشر شد. این مجله به دلیل تصاویر و عکس های متعدد و خاص مشهور شد. ... [مشاهده متن کامل]
محمد حسن خان فارغ التحصیل دانشگاه دارالفنون و در پاریس تاریخدان و جغرافیدان بود. وی در همان زمان نیز وزیر کابینه ناصرالدین شاه بود. وی برای تصاویر مجله از معروف ترین خوشنویسان، نقاشان و عکاسان استفاده کرد. آثار هنری آن ها تکمیل زندگینامه ها و پرتره های افراد مشهور ایرانی و خارجی، سیاستمداران و هنرمندان آن زمان بود. این مجله هنر و نقاشی آن زمان را تغییر داده و دگرگون کرد.
واژه شرف معادل ابجد 580 تعداد حروف 3 تلفظ šoro ( a ) f نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ شُرفَة] [قدیمی] مختصات ( شَ رَ ) [ ع . ] ( اِمص . ) آواشناسی Saraf الگوی تکیه WS ... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2 منبع فرهنگ فارسی عمید لغت نامه دهخدا بهترین واژه های جایگزین به جای واژه صد درصد عربی شرف واژه های آبرو و شرم است کاشکی به جای واژه شرف بیشتر از واژه های پارسی آبرو و شرم استفاده کنیم.
شَرْفْ آباد: یک روستا در استان یزد رک: مستند �قاف به قاف قلعه� از مجتبی حسینی مرشدی
ارجمندی
آزرم
قدر و مرتبه
شرف: [ اصطلاح طب سنتی ]به ضم اول و فتح ثانی کنگره ها است و در ادویه آنچه در اطراف او زواید و برآمدگیها باشد مشرف نامند مانند سر انار.
شرف علی
آبرو
این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى آن در پارسى اینها هستند : آزرم Azarm ( پهلوى: شرف ، شرم ، احترام ) ، بورژ Burzh ( پهلوى: شرف ، حرمت ، احترام )