شرح

/Sarh/

    account
    definition
    depiction
    description
    explanation
    history
    narration
    portrayal
    recital
    relation
    rider
    exposition
    statementreport
    details
    portrait

فارسی به انگلیسی

شرح باور داشت
creed

شرح تصویر و کاریکاتور
caption

شرح جریان پشت پرده
expos

شرح جزء به جزء
particularization

شرح جزئیات
delineation

شرح حال
biography

شرح حال پژوهی
case study, casework

شرح حال مختصر و زنده
profile

شرح دادن
clarify, delineate, depict, describe, explain, itemize, limn, narrate, portray, recite, tell, to give an account of, to describe, to explain

شرح دادن با جزئیات
recount

شرح دادن با جزئیات کامل
expound

شرح دادن به صورت تحریف شده
represent

شرح دادن به طور زنده
paint

شرح دادن به وضوح
enunciate

شرح دادن ویژگی های چیزی
characterize

شرح دادن ویژگی های کسی
characterize

شرح زلزله
seismography

شرح زندگی
biography, life

شرح زندگی نویسنده توسط خود او
autobiography

شرح سفر
itinerary, travelog, travelogue

مترادف ها

treatise (اسم)
رساله، شرح، مقاله، توضیح، دانش نویسه

circumstance (اسم)
پیش امد، شرح، امر، چگونگی، حال، شرایط محیط، تفصیل، اهمیت، روی داد

account (اسم)
پا، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان

story (اسم)
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل

description (اسم)
شرح، تشریح، وصف، تعریف، تصویر، توصیف، اتصاف

explanation (اسم)
شرح، تصریح، تفسیر، بیان، تعریف، توضیح، تعبیر، توجیه

exposition (اسم)
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه

statement (اسم)
شرح، اعلامیه، اظهار، حکم، بیانیه، بیان، توضیح، عرضه داشت، تقریر، گفته، قطعنامه، قطعه نامه

narrative (اسم)
شرح، حکایت، داستان، سرگذشت، روایت، قصه

tale (اسم)
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه

innuendo (اسم)
معنی، شرح، ادا کردن، اشاره، کنایه، تشریح

gloss (اسم)
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر

interpretation (اسم)
شرح، تفسیر، بیان، تعبیر، ترجمه

presentment (اسم)
شرح، نمایش، حضور، بیان، ارائه، طرز نمایش

relation (اسم)
شرح، علاقه، وابستگی، طرز برخورد، نسبت، رابطه، نقل قول، ارتباط، مناسبت، خویش، خویشاوند، کارها

recitation (اسم)
شرح، بیان، ذکر، از بر خوانی، از حفظ خوانی، بازگو نمودن درس حفظی، تعریف موضوع

sketch (اسم)
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی

delineation (اسم)
شرح، طرح، تصویر، توصیف

legend (اسم)
شرح، خط، نقش، افسانه، نوشته روی سکه ومدال، علائم و اختصارات

footnote (اسم)
شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه

geography (اسم)
شرح، جغرافیا، جغرافی، علم جغرافیا

relational (صفت)
شرح، وابستگی، ارتباط، کارها، رابطه ای، وابسته به نسبت یا خویشی

پیشنهاد کاربران

مترادف شرح: بسط، بیان، تاویل، تشریح، تعبیر، تعریف، تفسیر، تفصیل، توصیف، توضیح، گزارش، وصف
روشن سازی
شرح سودی بر حافظ
🕋 ترتیب سوره های قرآن کریم:
1 ) سوره فاتحه ( حمد )
2 ) بقره
3 ) آل عمران
4 ) نساء
5 ) مائده
6 ) انعام
7 ) اعراف
8 ) انفال
9 ) توبه ( برائت )
10 ) یونس
11 ) هود
12 ) یوسف
...
[مشاهده متن کامل]

13 ) رعد
14 ) ابراهیم
15 ) حِجر
16 ) نحل
17 ) اِسراء ( بنی اسرائیل )
18 ) کهف
19 ) مریم
20 ) طه
21 ) انبیاء
22 ) حج
23 ) مؤمنون
24 ) نور
25 ) فرقان
26 ) شعراء
27 ) نمل
28 ) قصص
29 ) عنکبوت
30 ) روم
31 ) لقمان
32 ) سجدة
33 ) احزاب
34 ) سبأ
35 ) فاطر
36 ) یس
37 ) صافات
38 ) ص
39 ) زمر
40 ) غافر
41 ) فصّلت
42 ) شوری
43 ) زخرف
44 ) دخان
45 ) جاثیه
46 ) احقاف
47 ) محمد
48 ) فتح
49 ) حجرات
50 ) ق
51 ) ذاریات
52 ) طور
53 ) نجم
54 ) قمر
55 ) الرحمن
56 ) واقعه
57 ) حدید
58 ) مجادله
59 ) حشر
60 ) ممتحنه
61 ) صف
62 ) جمعه
63 ) منافقون
64 ) تغابن
65 ) طلاق
66 ) تحریم
67 ) مُلک
68 ) قلم
69 ) حاقه
70 ) معارج
71 ) نوح
72 ) جن
73 ) مزّمّل
74 ) مدثر
75 ) قیامه
76 ) انسان
77 ) مرسلات
78 ) نبأ
79 ) نازعات
80 ) عبس
81 ) تکویر
82 ) انفطار
83 ) مطففین
84 ) انشقاق
85 ) بروج
86 ) طارق
87 ) اعلی
88 ) غاشیه
89 ) فجر
90 ) بلد
91 ) شمس
92 ) لیل
93 ) ضحی
94 ) شرح
95 ) تین
96 ) علق
97 ) قدر
98 ) بینه
99 ) زلزله ( زلزال )
100 ) عادیات
101 ) قارعه
102 ) تکاثر
103 ) عصر
104 ) همزه
105 ) فیل
106 ) قریش
107 ) ماعون
108 ) کوثر
109 ) کافرون
110 ) نصر
111 ) مسد
112 ) اخلاص ( توحید )
113 ) فلق
114 ) ناس

برابرِ پارسی واژه ( شرح دادن ) ، ( آزَندیدن ) نیز است.
واکاویِ تکواژها:
1 - پیشوندِ ( آ ) د رواژگانی همچون ( آرامیدن: آ. رام. یدن )
2 - زَند ( که در واژگانی همچون ( زندان ) نیز بکار رفته است و به ( شرح ) ، ( شارح ) و ( شارحان ) پس میگردد.
...
[مشاهده متن کامل]

3 - یدن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
می توان واژگانِ زیبایی همچون ( کارآزَند ) و. . . را ساخت.

شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنی گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقه های نازکتر است سپس می افزاید منظور از شرح صدر گسترش آن به وسیله نور الهی و سکینه و آرامش خداداد می باشد .
در زبان پهلوی، کارواژه ( فعل ) "ویچاردن" به ماناک ( معنای ) شرح دادن و توضیح دادن بوده و "ویچار" به چم شرح و توضیح.
هم خانواده شرح:اشراح
گزاره. [ گ ُ رَ / رِ ] تفسیر و شرح عبارت. ( برهان ) ( آنندراج ) :
سخن حجت گزارد نغز و زیبا
که لفظ اوست منطق را گزاره.
ناصرخسرو.
رؤیاست مثلهای قران جز بگزاره
آسان نشود بر تو نه امثال و نه احوال.
ناصرخسرو.
این واژه پارسی هست و در فرهنگ واژگان تخارستانی به شکل شرپ آمده است.
واژه عربیزه شرح در لغتنامه تخارستانی به شکل ṣ�rp - * شرپ به معنای توضیح راهنماییexplain inform indicate آمده که در فهرست ریشگان آریایی PIE به شکل swer - به معنای گفتن بازگوکردن speak talk say ثبت شده و با لغت انگلیسی swear همخانواده است.
بازنمود
گزارش
توضیح - بیان کردن چیزی که برای بقیه انسانها مشکل است - یان کردن مساله ای
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پَرگ ( سنسکریت: پْرَکَرَ ) کاتا ( سنسکریت: کَتها ) راپِه ( کردی: راوِه ) زند Zand ( پهلوى: شرح، تشریح ) آزنتى Azanti ( اوستایى: شرح، تشریح ) گُکان Gokan ( پهلوى: شرح و تفصیل ) ویچار Vichar ( پهلوى: شرح ، توضیح ) دوکانDukan ( پهلوى:
شرح ، تفصیل )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس