شرارت امیزiniquity, vicious, wicked, evil, iniquity, vicious, wickedشرارت بارbaleful, foulشرارت کردنto do mischief, to act wickedly
wickedness (اسم)بدجنسی، عیب، تبه کاری، تباهی، شرارت، نابکاریillness (اسم)سقم، خستگی، اهو، شرارت، مرض، ناخوشی، کسالت، بدی، بیماری، عارضه کسالتmischief (اسم)اذیت، شیطنت، موذی گری، شرارت، بدسگالیvillainy (اسم)پستی، خاتوله، فرومایگی، جنایت، تبه کاری، شرارت، بد ذاتیdepravity (اسم)هرزگی، فساد، تباهی، شرارت، بدکرداری، بدکارگیfelony (اسم)جنایت، بزه، تبه کاری، بدکاری، شرارتmalfeasance (اسم)بدکاری، شرارت، بدکرداری، کار خلاف قانونiniquity (اسم)شرارت، بی انصافیmalevolence (اسم)شرارت، بدخواهی، بدسگالی، بدنهادیirreligion (اسم)شرارت، بد کیشی، بی دینی، خدانشناسی، بی حرمتی به مقدسات، ادیان کاذبه و منحرفه، دین دروغی