pinot noir
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
آب آتش فام
ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را
جام گردان کن ببر غم های بی انجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
... [مشاهده متن کامل]
لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را
باده پیش آور که هنگامست اینک باده را
هیچگون روی محابا نیست این هنگام را
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف نگیر
زلفکان خم خم و جام نبید خام را
مجلس عیش و طرب برساز و چون برساختی
پیش خوان آن مطرب مه روی طوبی نام را
هر کجا طوبی بود آنجا بود خلد برین
نزد ما پیغمبر آورده است این پیغام را
سوزنی سمرقندی
ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را
جام گردان کن ببر غم های بی انجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
... [مشاهده متن کامل]
لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را
باده پیش آور که هنگامست اینک باده را
هیچگون روی محابا نیست این هنگام را
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف نگیر
زلفکان خم خم و جام نبید خام را
مجلس عیش و طرب برساز و چون برساختی
پیش خوان آن مطرب مه روی طوبی نام را
هر کجا طوبی بود آنجا بود خلد برین
نزد ما پیغمبر آورده است این پیغام را
سوزنی سمرقندی
( آب شنگرفی ) ( اسم ) ۱ - شراب لعلی . ۲ - اشک خونین .
آب آتش رنگ ؛ مجازاً، شراب :
برحذر باش زآب آتش رنگ
که تفش اژدها است ، تاب نهنگ.
اوحدی.
برحذر باش زآب آتش رنگ
که تفش اژدها است ، تاب نهنگ.
اوحدی.
لعل تر ؛ می. شراب :
بِستان ز ساقی جام زرهم بر رخ ساقی بخور
وقت دو صبح آن لعل تر درده سه گردان صبح را.
خاقانی.
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد.
خاقانی.
بِستان ز ساقی جام زرهم بر رخ ساقی بخور
وقت دو صبح آن لعل تر درده سه گردان صبح را.
خاقانی.
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد.
خاقانی.
آب لعل ؛ شراب یا شراب سرخ :
هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند.
خاقانی.
هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند.
خاقانی.
لعل مذاب . [ ل َ ل ِ م ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب برهان گوید: به معنی لعل گداخته و کنایه از شراب لعلی انگوری باشد و نیز کنایه از خون هم هست که بعربی دم گویند. صاحب آنندراج گوید: کنایه از شراب سرخ انگوری است . شراب :
از پی تفریح طبعو زیور حسن طرب
خوش بود ترکیب زرین جام با لعل مذاب .
از پی تفریح طبعو زیور حسن طرب
خوش بود ترکیب زرین جام با لعل مذاب .
( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .
باده ٔ شفقی . [ دَ / دِ ی ِ ش َ ف َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب سرخ برنگ شفق . میرزا صائب گوید : قسم بساقی کوثر که از شراب گذشتم ز باده ٔ شفقی همچو آفتاب گذشتم . ( از آنندراج ) .
خرده مینا. [ خ ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) خرده ٔ مینا. مینای شکسته و ریزه ریزه شده . ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) : موضعی خوش خرم و درختان درهم گفتی که خرده ٔ مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تاکش درآویخته . ( گلستان ) . || شراب لعلی . ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) .
گلگون کمیت . [ گ ُ ک ُ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) کنایه از شراب سرخ است ، زیرا کمیت نام رنگی از اسب است و شراب را نیز گویند. ( آنندراج ) : نقره خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن ساقیا گلگون کمیتت را به میدان درفکن ؟؟ ( از آنندراج ) .
خون خروس. [ ن ِ خ ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از شراب سرخ. کنایه از شراب لعلی. ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) .
خون انگور. [ ن ِ اَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از شراب :
تو بقلب لشکر اندر خون انگوران بدست
ساقیان بر میسره خنیاگران بر میمنه.
منوچهری.
تو بقلب لشکر اندر خون انگوران بدست
ساقیان بر میسره خنیاگران بر میمنه.
منوچهری.
خون کبوتر. [ ن ِ ک َ ت َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) شراب سرخ. ( آنندراج ) .
صهباء
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)