plough (فعل)
شخم زدن، شیار کردن، شخم کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن
plow (فعل)
خیش زدن، خیش کشیدن، شخم زدن، شیار کردن، شخم کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن
furrow (فعل)
شیار دار کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار زدن، شخم زدن
husband (فعل)
جفت کردن، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، خواستگاری کردن