شخص

/Saxs/

    character
    figure
    individual
    jackman
    one
    person
    you
    bod
    jack-
    life
    man _
    person _
    soul
    spirit
    thing
    guy
    number
    party
    baby
    body

فارسی به انگلیسی

شخص اخراج شده از کشور میزبان
deportee

شخص ازدواج کرده
married

شخص بخش گر
divider

شخص پر نفوذ و قدرت
king

شخص ترساور
fright

شخص تک افتاده
isolate

شخص ثالث
third party

شخص ثروتمند
have

شخص چشمگیر
eyeful

شخص حقوقی
legal entity, legal person

شخص دارا
have

شخص دارای سیمای زیبا و معصوم
cherub

شخص دوزبانه
bilingual

شخص دیربازین
institution

شخص رویایی
dreamboat

شخص سنتی
institution

شخص شناور
floater

شخص شکننده
breaker

شخص طرف توجه
favourite

شخص عالیرتبه
dignitary

مترادف ها

subject (اسم)
نهاد، فاعل، مطلب، مبتدا، شخص، در معرض، موضوع، شیی، تحت، مبحث، موضوع مطالعه، زیرموضوع، موکول به

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

man (اسم)
آدم، رفیق، مرد، شخص، نوکر، انسان، شوهر، فرد، مردی، بشر، نفر، ادمی، مهره شطرنج

person (اسم)
آدم، وجود، تن، شخص، ذات، هیکل، کس، نفر

one (اسم)
آدم، شخص، واحد، یک عدد، یک واحد، شخصی، شماره یک، عدد یک، یکی از همان

fellow (اسم)
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص

cove (اسم)
آدم، خلیج کوچک، خور، یارو، پناهگاه ساحلی دامنه کوه، شخص

gink (اسم)
آدم، گریز، وجود، یارو، مرد، شخص، ذات، هیکل، کس

wight (اسم)
موجود زنده، شخص، بشر

guy (اسم)
گریز، یارو، فرار، مرد، شخص

varmint (اسم)
یارو، شخص، انسان یا حیوان مزاحم

specimen (اسم)
نمونه، شخص، مدل، مسطوره، نمونه آزمایش

dude (اسم)
شخص، ادم شیک پوش

individual (اسم)
شخص، فرد

geezer (اسم)
شخص، ادم عجیب و منزوی

human (اسم)
شخص

پیشنهاد کاربران

شخص
گویش:shakhs
پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی
برابر پارسی:تن، کَس
شخص: بهترین همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی اوستایی یانس yAns می باشد.
واژه شخص
معادل ابجد 990
تعداد حروف 3
تلفظ šaxs
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَشخاص و شُخُوص]
مختصات ( شَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی Saxs
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
من هیچ دلیلی ندارم ولی چه بسا که این واژه با واژه کس پیوند داشته باشد
در معنای جسم. تن. کالبد.
اگر شخص پلید و جثه خبیث ترا بارها بسوزند. . .
کلیله و دمنه صفحه 224
تصحیح استاد مینوی
‏خُدام = شخص، person
خدامی، خدامین = شخصی، personal
{خدام /xodām/ را از واژه بهدینی خْدوم /xdom/ گرفته ام. در این گویش آ ها بیشتر اُ می شوند. برای نمونه خاک انبار را خُک اُنبُر می گویند. }
بن خان: فرهنگ بهدینان، جمشید سروش سروشیان
‎#پارسی دوست
شخص
@محمد پارسا
واژه یانس رو از کجا آوردی
فرهنگ لغت اوستایی داری یا مدرک
شخص: ( اصطلاح حقوقی ) : موجودی است که دارای حق و تکلیف است
شخص
اگر به این شکل وات "ش" را جدا بنویسیم : شَ - خص
می بینیم که خص همانند : کَس پارسی است ، آیا وات "شَ" پیش وند است؟
گُمانه : پیش وند "ش" سورتی دیگر از : اَز ، زُ ، سِ به مینه به سوی بیرون ، و مینهء مَگاشی : اَبَر است.
...
[مشاهده متن کامل]

کَس می تواند خَس به مینهء کوچک ، خُرد و مینهء مگاشی بی مهند ( بی اهمیت ) باشد ، با اَفزودن پیش وند "ش" : دیگر کوچک و خُرد و بی مهند نیست بَسکه بزرگ ، کَلان و مهند است : شَکس < شَخس< شَخص

شخص:[اصطلاح حقوق] کسی که موضع حق قرار گیرد مانند انسان و شرکت تجاری
یک فرد
خنگا وقتی یکی مینویسه هم خانواده های شخص چرا اینا میآیند مثلا باید بباد شخص شخصیت شخصی شایسته شایستگی

واژه ی شخص باید در دیگر زبان های ایرانی مانند سنسکریت، پارسی پهلوی و. . . ریشه یابی شود
کس
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یانْس ( اوستایی )
پْرانْت prãnt ( سنسکریت: پْرانَبهْرْت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس